لبیوس وودز ( ۳۱ مه ۱۹۴۰–۳۰ اکتبر ۲۰۱۲ ) معمار و هنرمند آمریکایی بود که به طرح های غیرمتعارف و تجربی اش مشهور است.
وودز در دانشگاه ایلینویْ معماری و در دانشگاه پردو مهندسی خواند. در حالی که وودز خود را معمار می خواند، هیچ گاه مدرک دانشگاهی در معماری دریافت نکرد و حتی مجوز کار حرفه ای معماری نداشت. او ابتدا در دفاتر ایرو سارینن به عنوان سرپرست معماران در طراحی ساختمان بنیاد فورد که توسط سارینن در نیویورک طراحی شد کار کرد. پس از ترک دفتر سارینن، مدت کوتاهی برای شرکت ریچاردسون، سون شیلر و همکاران در شمپین، ایلینوی کار کرد. در این دوره نقاشی هایی برای موزه هنر ایندیاناپولیس کشید. در سال ۱۹۷۶ منحصراً به طرح های نظری و تجربی روی آورد. گزارش شده که او یک پاویون نور با استیون هال و ساختمان هایی در هاوانا، کوبا طراحی کرده است. [ ۱] در سال ۱۹۸۸، وودز مؤسسه تحقیقاتی برای معماری تجربی، یک مؤسسه غیرانتفاعی وقف پیشرفت تفکر و حرفه معماری تجربی که ایده و ادراک خود معماری را ارتقا می داد تأسیس کرد. نویسنده نه کتاب، در سال ۱۹۹۴ برنده جایزه طراحی کرایسلر شد. او استاد معماری در کوپر یونیون در نیویورک و مدرسه تحصیلات تکمیلی اروپایی در ساس فی، سوئیس بود.
بیشتر تحقیقات او با طراحی سیستم های در حال بحران سر و کار دارد: نظم موجود هستی با نظم جدید مواجه می شود. طرح های او از نظر سیاسی متعهد و دیدی محرک از واقعیت ممکن هستند؛ موقت، محلی، و وابسته به سرمایه گذاری سازندگان شان. او بیش تر برای پیشنهادهایش برای سان فرانسیسکو، هاوانا و سارایوو شناخته شده که در بازسازی رادیکال در سال ۱۹۹۷ منتشر شد ( سارایووی پس از جنگ، هاوانا در جریان تحریم مداوم تجاری و سان فرانسیسکو پس از زلزله لوما پریتا ) .
معماری و جنگ ناسازگار نیستند. معماری جنگ است. جنگ معماری است. من با زمانهٔ خود، با تاریخ، با تمام قدرت هایی که در فرم های ثابت و وحشت زده خانه دارند در جنگم. من یکی از میلیون ها انسانی هستم که تطبیق پیدا نمی کنم، که خانه ای ندارم، خانواده ای ندارم، دکترینی ندارم، جای ثابتی ندارم که آن را از آنِ خود بخوانم، آغاز و پایان شناخته شده ای ندارم، مکان 'مقدس و اصیلی' ندارم. من علیه تمام شمایل ها و قطعیت ها، علیه تمام تاریخ هایی که من را به ناراستی ها و ترس های رقت انگیز خودم زنجیر می کند، اعلام جنگ می کنم. من تنها لحظه ها را می شناسم، و و زندگی هایی را که همچون لحظه هایند، تنها فرم هایی که با نهایت قدرت ظاهر می شوند، و سپس «در هوا ذوب می شوند». من یک معمارم، سازندهٔ دنیاها، یک پیرو هوای نفس که جسم را می پرستد، ملودی را، شبحی در آسمانِ رو به تاریکی. نمی توانم نامت را بدانم، تو نیز نمی توانی نامم را بدانی. فردا در کنار یکدیگر، ساختن شهری را آغاز خواهیم کرد. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفوودز در دانشگاه ایلینویْ معماری و در دانشگاه پردو مهندسی خواند. در حالی که وودز خود را معمار می خواند، هیچ گاه مدرک دانشگاهی در معماری دریافت نکرد و حتی مجوز کار حرفه ای معماری نداشت. او ابتدا در دفاتر ایرو سارینن به عنوان سرپرست معماران در طراحی ساختمان بنیاد فورد که توسط سارینن در نیویورک طراحی شد کار کرد. پس از ترک دفتر سارینن، مدت کوتاهی برای شرکت ریچاردسون، سون شیلر و همکاران در شمپین، ایلینوی کار کرد. در این دوره نقاشی هایی برای موزه هنر ایندیاناپولیس کشید. در سال ۱۹۷۶ منحصراً به طرح های نظری و تجربی روی آورد. گزارش شده که او یک پاویون نور با استیون هال و ساختمان هایی در هاوانا، کوبا طراحی کرده است. [ ۱] در سال ۱۹۸۸، وودز مؤسسه تحقیقاتی برای معماری تجربی، یک مؤسسه غیرانتفاعی وقف پیشرفت تفکر و حرفه معماری تجربی که ایده و ادراک خود معماری را ارتقا می داد تأسیس کرد. نویسنده نه کتاب، در سال ۱۹۹۴ برنده جایزه طراحی کرایسلر شد. او استاد معماری در کوپر یونیون در نیویورک و مدرسه تحصیلات تکمیلی اروپایی در ساس فی، سوئیس بود.
بیشتر تحقیقات او با طراحی سیستم های در حال بحران سر و کار دارد: نظم موجود هستی با نظم جدید مواجه می شود. طرح های او از نظر سیاسی متعهد و دیدی محرک از واقعیت ممکن هستند؛ موقت، محلی، و وابسته به سرمایه گذاری سازندگان شان. او بیش تر برای پیشنهادهایش برای سان فرانسیسکو، هاوانا و سارایوو شناخته شده که در بازسازی رادیکال در سال ۱۹۹۷ منتشر شد ( سارایووی پس از جنگ، هاوانا در جریان تحریم مداوم تجاری و سان فرانسیسکو پس از زلزله لوما پریتا ) .
معماری و جنگ ناسازگار نیستند. معماری جنگ است. جنگ معماری است. من با زمانهٔ خود، با تاریخ، با تمام قدرت هایی که در فرم های ثابت و وحشت زده خانه دارند در جنگم. من یکی از میلیون ها انسانی هستم که تطبیق پیدا نمی کنم، که خانه ای ندارم، خانواده ای ندارم، دکترینی ندارم، جای ثابتی ندارم که آن را از آنِ خود بخوانم، آغاز و پایان شناخته شده ای ندارم، مکان 'مقدس و اصیلی' ندارم. من علیه تمام شمایل ها و قطعیت ها، علیه تمام تاریخ هایی که من را به ناراستی ها و ترس های رقت انگیز خودم زنجیر می کند، اعلام جنگ می کنم. من تنها لحظه ها را می شناسم، و و زندگی هایی را که همچون لحظه هایند، تنها فرم هایی که با نهایت قدرت ظاهر می شوند، و سپس «در هوا ذوب می شوند». من یک معمارم، سازندهٔ دنیاها، یک پیرو هوای نفس که جسم را می پرستد، ملودی را، شبحی در آسمانِ رو به تاریکی. نمی توانم نامت را بدانم، تو نیز نمی توانی نامم را بدانی. فردا در کنار یکدیگر، ساختن شهری را آغاز خواهیم کرد. [ ۲]
wiki: لبیوس وودز