لبسان


معنی انگلیسی:
labiate

لغت نامه دهخدا

لبسان. [ ل َ ] ( اِ ) خردل برّی است . ( فهرست مخزن الادویه ). رستنی را گویند که به ترکی قچی خوانند و با ماست خورند و بعضی گویندلبسان خردل صحرائی است. ( برهان ). شبرق. حشیشة البزار خفج . صاحب اختیارات بدیعی گوید: خردل بری خوانند و آن در صفت مانند خردل است نه بطبیعت و آن حرارت که خردل داشته باشد ندارد دربطینه اجنه خوانند. مؤلف گوید به ترکی قجی خوانند. و آن تره بری بود از حماض غذا بیشتر دهد و نیکوتر از وی بود بمعده ، چون بپزند و بخورند. و شریف گوید چون بپزند و طبیخ آن طفلانی که از ضعف اعصاب و برودت براه نتوانند رفت چون در آن نشانند نافع بود و تخم وی چون سحق کنند و با شیر بسرشند و بر روی مالند کلف و نمش و برص ببرد و حسن زیادت کند و لون را نیکو گرداند و اگر بدان ادمان کنندکلف و نمش و برص زایل کند و اگر از تخم وی لعوقی سازند و به ناشتا لعق کنند سرفه کهن را نافع بود و چون با شراب صرف بیاشامند یا با میپختج سنگ بریزاند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گونه ای خردل خردل صحرایی .

پیشنهاد کاربران

بپرس