لبس

لغت نامه دهخدا

لبس. [ ل ِ ] ( ع اِ ) جامه. پوشش. ( منتهی الارب ). پوشاک. لباس :
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این غنجه کردن ز بهر چراست.
خفاف.
به دست شرع لبس طبع میدر گر خردمندی
به آب عقل حیض نفس میشوی ار مسلمانی.
خاقانی.
چو طاوست چه باید لبس اگر باز هوا گیری
چو خرگوشت چه باید حیض اگرشیر نیستانی.
خاقانی
گفت لبسش گر ز شعر ششتر است
اعتناق بی حجابش خوشتر است.
مولوی.
چو طاعت کنی لبس شاهی مپوش
چو درویش مخلص برآور خروش.
سعدی.
اگر بر کناری برفتن بکوش
وگر در میان لبس دشمن بپوش.
سعدی.
- لبس العظم ؛ ضریع. رجوع به ضریع شود.
- لبس الکعبه ؛ پوشش خانه.
- لبس الهودج ؛ پوشش آن. کجاوه پوش. ( منتهی الارب ).
|| پوست تنک سر. سمحاق. || نوعی از جامه. ( منتهی الارب ).

لبس. [ ل َ ] ( ع مص ) پوشانیدن کار را بر کسی. ( منتهی الارب ). پوشیدن. ( زوزنی ). التباس. مشتبه ساختن. ( منتهی الارب ). || شوریده کردن بر کسی. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || پوشانیدن چیزی به آمیختن چیزی دیگر به وی. ( ترجمان القرآن جرجانی ). آمیختن تاریکی به روشنایی. منه قوله تعالی : و للبسنا علیهم مایلبسون. و فی رأیه لبس ؛ ای خلط. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) مکر. حیله.

لبس.[ ل ُ ] ( ع مص ) پوشیدن جامه. ( منتهی الارب ). پوشیدن. ( تاج المصادر ). مقابل خلع. کندن. بیرون کردن. || برخورداری گرفتن از زن زمانی. لبس قوماً کذلک ؛ ای تملی بهم دهراً. لبست فلانةُ عمره ؛ تمام جوانی آن مرد با وی بود. ( منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: لبس بضم لام و سکون باء یک نقطه در زیر، در لغت جامه پوشیدن و در اصطلاح سالکان : لبس صورت عنصریه. لباس حقائق روحانیه و لبس بفتح لام و سکون باء پوشیدن و آشفته کردن کار بر کسی و قریب است به این آنچه در لطائف اللغات آورده که لبس بالضم در اصطلاح صوفیه : عبارت است از صورت عنصریة که متلبس میشود بدان صورت حقایق روحانیة و از این قبیل است لبس حقیقة الحقایق بصور انسانیة - انتهی. || ( اِ ) پوشش.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- پوشیدن ( جامه و مانند آن ) . ۲- عبارتست از صورت عنصری که متلبس میشود بدان صورت حقایق روحانی وازین قبیل است لبس حقیقه الحقائق بصور انسانی .
پوشیدن جامه . بیرون کردن

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِ. ) جامه ، لباس .
(لَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پوشانیدن امر بر کسی ، مشتبه ساختن . ۲ - (اِ. ) شبهه اشکال . ۳ - (اِ. ) مکر، حیله .

فرهنگ عمید

جامه، پوشیدنی، پوشاک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَبْسٍ: اشتباه
معنی لَبِثَ: ماند - مکث کرد - درنگ نمود(کلمه لبث به معنای مکث و باقی ماندن در جائی یا در حالی است )
معنی یَلْبِسَکُمْ: شما را به جان هم اندازد (عبارت " یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً " یعنی : شما را گروه گروه و حزب حزب به جان هم اندازد . از لبس که هم به معنی پوشیدن استفاده می شود و هم مشتبه شدن و چون مشتبه شدن ناشی از اختلاط و درهم شدن درست ونادرست می باشد از این رو در عبارت م...
ریشه کلمه:
لبس (۲۳ بار)

«لَبْس» (بر وزن درس) به معنای پرده پوشی و اشتباه کاری است، و «لُبْس» (بر وزن قفل) به معنای پوشیدن لباس است (ماضی اول لَبَسَ بر وزن ضَرَبَ و ماضی دوم لَبِسَ بر وزن حَسِبَ می باشد) و روشن است که: در آیه، معنای اول اراده شده است، یعنی: اگر فرشته ای می فرستادیم باید به صورت و سیرت انسانی باشد، و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبت های سابق را بر ما تکرار می کردند ـ همان طور که خود آنها افراد نادان و بی خبر را به اشتباه و خطا می افکنند، و چهره حقیقت را بر آنها می پوشانند ـ بنابراین نسبت «لَبْس» و پرده پوشی به خدا از زاویه دید آنها است.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( لبس ) ( به فتح لام ) که فعل مضارع ( تلبسون ) از آن مشتق شده ، به معنای القای شبهه و آرایش باطل به صورت حق و یا به عکس است . ( یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل )

بپرس