لبب

لغت نامه دهخدا

لبب. [ ل َ ب َ ] ( ع اِ ) سر سینه. ( منتهی الارب ). لبة. بر. ( مهذب الاسماء ). منحر. || حمایل جای از سینه. ( منتهی الارب ). موضع که بند بر آن نهند. ( منتخب اللغات ). || موضع القلادة من الصدر. ج ، لباب و الباب. ( بحرالجواهر ). پیش بند پالان. ( منتهی الارب ). فروبند. ( حبیش ). بربند. ( مهذب الاسماء ). دوال زیر شکم اسب که یکسرش به سینه بسته باشد و یکسرش به تنگ. ( منتخب اللغات ). سینه بند. پیش بند. || رسن جوی که بر گردن گاو نهند. ( مهذب الاسماء ) || ریگ تنک. ج ، اَلباب.( منتهی الارب ). || بسیاری از ریگ. ( منتخب اللغات ). || حال. ( منتخب اللغات ). منه قولهم فلان فی لبب رَخی ؛ ای حالة واسعة. ( منتهی الارب ).

لبب. [ ل َ ب َ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- سر سینه . ۲- دوال زیر شکم اسب که یک سرش بسینه بسته باشد و سر دیگرش به تنگ بربند .
نام جایگاهی است

فرهنگ معین

(لَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سرسینه . ۲ - دوال زیر شکم اسب که یک سرش به سینه بسته باشد و سر دیگرش به تنگ ، بربند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۶(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس