بَرگ. جِردِه. پوشاک. جلد. رَنگ.
پوشش:لباس. پوش.
کسوت
لری بختیاری
پوشِن:لباس
لباس=کسا میشود در جدول ارمان عابد رشت
درود بر هم میهنان. بزرگواران، کوشش کنید به جای بکارگیری از واژهٔ عربی لباس، از یکی از واژگان زیر به صلاح دید خودتان بهره ببرید:
پوشاک، پوشش، جامه، رَخت، تن پوش
کوچک آغاز کنیم و گام به گام با یکدیگر بار دیگر زبان تنومند و زیبای خودمون را به بهترین شکل زنده کنیم و به نگهداشتِ اون کمک شایانی کنیم. شاید به چشم، بی ارزش بیاد، ولی نیایکان و فرزندان مون سپاسگزار ما خواهند بود و همین گونه است که یک زبان حفظ میشه. گام های کوچک و در درازمدت کاری بزرگ رخ خواهد داد.
... [مشاهده متن کامل] لباَس
پارسی آن می شود رخت پوشاک تن پوش
لباس به چیزی می گویند که می پوشند، پس پوشاک یا پوشیدنی را می توان برابر آن گرفت.
تاکنون شنیده اید "رخت و لباس"؟ این رخت برابر همین لباس است.
لباس
گویش:lebas
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
برابر پارسی:پوشاک، پوشیدنی، رخت
لباس به زبان سنگسری
لوِلو loe lo
رِخت rekhet
شلوار. . . . شوالsheval
پیراهن. . . . شِوی shevy
جوراب. . . جروب jerob
کلاه. . . . کلاف klafe
کلاه آفتابگیر. . . . چوکدار کلاف chokrdar kelaf
... [مشاهده متن کامل]
کلاه کابویی. . . . دوری کلاف dory klaf
کلاه لمدی. . . لّمِ کلاف leme klaf
روسری. . . . دستمال desetemal
چادر با مو بز رنگارنگ. . . . سر گیرا series
چادر. . . چاور chaver
چادر سیاه. . . . . سو چاور so chaver
چادر گل گلی. . . . گل گل چاور gol gol chaver
ژاکد. . . . کِش Kesh
کفش پلاستیکی. . . . گالوش Galashiels
کفش جرمی سبک . . . دووندیdovendy
کفش جرمی کفی لاستیک کلفت. . . چّمش chemash
زیر پیراهن. . . . ته پیرنی te pireny
زیر شلواری. . . . زیر شلواری zir shevaly
جوراب پشمی. . . . . جروب پشمیcherob peshemy
شلوار با مو بز. . . . . پشیوال pesheval
شلوار با پشم بره. . . . . کارتی karty
پا پیچ با پشم گوسفند. . . په پیچ peh pich
مچ بند با پشم بره دارای نقش ونگار. . . . . پِتووه pet over
ز لباس به سنگسری به تولید خویش
هنر دست بودبا مواد اولیه خویش
پارسی ز هنر دست چه زیبا وکیل در وقت خویش
ز استحکام و زیبا بی نظیر در جای خویش
همتای پارسی واژه ی عربی لباس، اینهاست: اَبژین abžin ( پارتی ) ، تنزیب tanzib ( زیبنده ی تن ) ، بَرَک barak، درلیک derlik، جامه j�me ، رخت raxt ( دری ) ، جولاه julAh ( پهلوی ) ، تَسی tasi، یامک yAmak ( پهلوی ) ، توکر tukar ( پشتو ) ، واسس vAsas ( سنسکریت ) .
آیا به فکر خریدن لباس گرم در قبر سردت، تلاش کردی!
"یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ"
واژه لباس ایرانی است چون در عربی می شودفستان این به واژه به احتمال زیاد ازقوم های آریایی ایرانی تبار فلات ایران بزرگ مثل سکایی سغدی تخارها کوشانی باشد این واژه یعنی لباس صد درصد ایرانی است.
togs
برای لباس در زبان مازندرانی از دو واژه ژمه یا جمه ( ژامه یا همون جامه ) و جل ( که دوستمون در زبان کردی کرمانجی ) گفتن به جای لباس بهره برده می شود.
لباس
رَخت
به کُردی زازایی👈قولیک
به کُردی کرمانجی👈جیل
به کُردی سورانی👈پُوشاک
به کُردی کلهری👈دِلِنگ، پِرتال
کسا . . . جامه . . . . رخت . . . .
بنیچ=رخت
بلند پوش= پالتو
گرم پوش= کاپشن
بالاپوش= کُت
بنیچنو= نام، فرنام و داغ نشان
رسته ی پوشاک
در
جهان شماره ای ( ( چیلو ) )
پوشاک ماه عمده وتک
لِباس
واژه ای ایرانی که دَر اَسل " کَلباس " بوده که به گونه ای پارچه گُفته میشُده که واتِ " کاف " آن اُفتاده اَست . دَر زَبانِ اَرَبی اَز آن ریشه یِ سه تاییِ لَبَسَ بَرساخته وَ واژه هایِ دیگَری اَز آن بَرگِرِفته اَند مانَندِ : مُلَبَس ، اَلبَسه ، . . . . هَمریشه با :
... [مشاهده متن کامل]
اِنگِلیسی : cloth , clithes
آلمانی : Kleid
پارسی : کَلباس = kalbaas
با یاد او
و با درود
پوشیدن لباس سنتی مهمترین و اساسی ترین گام در پاسداشت فرهنگ ملی، جلوگیری از هجوم فرهنگ بیگانه و حفاظت از فرزندانمان در برابر هجمه فرهنگی و تحقیر فرهنگی بیگانگان میباشد.
لباس / lebAs /
مترادف لباس: پوشاک، پوشش، تن پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری
برابر پارسی: پوشاک، تن پوش، جامه، رخت
دشت / daSt /
مترادف دشت: بیابان، جلگه، صحرا، فلات، هامون، اولین فروش، دستلاف
رختش یا لباسش کوک بودن ؛ یعنی به قدر کافی جامه بر تن داشتن و سرما نخوردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
لباسهاشان به تنشان زار می زد
لغت آریایی لباس از واژه پیشاهندواروپایی lep - یاleup - یا lōp - به معنای پوست، نوار پوسته، چرم تکه، پارچه ستانده شده که در عیلامی به شکل lipte ( لیپ=لباس/ت=پسوند جمع ) به معنای لباسها ثبت شده است. از همین ریشه در روسیه lewaš به معنای پوشش و در لیتوانی lōpas به معنای تکه پارچه و در انگلیسی lōf به معنای پارچه پیشانی بند به دست آمده است. بدینسان روشن میشود واژگان عربی البسه ملبوس تلبس ملبس جعلی هستند.
... [مشاهده متن کامل]
منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/
لباس در عربی از ماده ی لبس می باشد و معنای آن ستر و پوشاندن است . همچنانکه راغب هم در مفردات خود گفته که : ( اصل ماده ( لبس ) - به فتح لام - به معنای ستر است .
پوشاک، جامه، رخت، کسا، کسوه، کسوت
لباس به ترکی: پالتار
انواع لباس به فارسی و انگلیسی:
بلوز blouse ، پاپیون bow ، پالتو overcoat
پالتوcoat ، پیراهن ( زنانه ) dress ، پیراهن ( مردانه ) shirt ، پیراهن خواب nightgown ، پیژامه pajamas ، پیش بند apron ، جلیقه vest ، جوراب sock ، دامن skirt ، روسری scarf ، زیر پیراهن undershirt ، شلوار جین jeans ، شلوار pants ، شنل cape ، کت jacket ، کراوات necktie ، کیمونو kimono
... [مشاهده متن کامل]
لباس زیر underwear ، لباس فرم uniform ،
لباس کار overalls ، لباس نمایش costume
رخت
تن ارا
کسا
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ژامَک ( پهلوی: جامَک ) ژولاه ( پهلوی: جولاه ) پاپیا، تَسی، یامَک ( پهلوی ) کانژوک ( سنسکریت: کانچوکین ) آمسو ãmsu ( سنسکریت: آمسوکَ ) واسَس ( سنسکریت ) پاموگ ( پهلوی: پَتموگ ) آربیرلا Arbirla ( پهلوى:پیراهن، لباس ) اِئوجِرتEojert ( پهلوى:
... [مشاهده متن کامل]
رخت ، جامه، لباس ) برهمک - براهم Brahmak - Brahm ( پهلوى: لباس ، جامه ، رخت ) پپا Pepa ( پهلوى: پیراهن، جامه، لباس ) پیموزنPaymuzan ( پهلوى:جامه، لباس ) تُپا Topa ( پهلوى: جامه ، لباس ) تسى Tesi ( پهلوى: لباس ، پیراهن ) تشکوک Tashkuk ( لباس، پیراهن مقدس ) کَپاه Kapah ( قبا ،
لباس )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)