لباد

لغت نامه دهخدا

لباد. [ ل َب ْ با ] ( ع ص ) نمدساز. ( منتهی الارب ). نمدگر. نمدمال. استاد نمدمال. ( برهان ). || نمدفروش. ( مهذب الاسماء ).

لباد. [ ل َ ] ( اِ ) جامه بارانی را گویند یعنی چیزی که در روزهای باران پوشند. ( برهان ). جامه بارانی از نمد. ( غیاث ). لباده. نمد :
دیدش و بشناختش چیزی نداد
روز دیگر او بپوشید از لباد.
مولوی.
دهند گنج روان و برند رنج روان
دهند جامه اطلس برون برند لباد.
مولوی.

لباد. [ ل ُ ] ( اِ ) چوبی که بر گردن گاوارابه و گاو گردون و گاو زراعت گذارند. ( برهان ). یوغ. به هندی جوه خوانند. ( غیاث ). لُباده :
کشاورز بر گاو بندد لُباد
ز گاوآهن و گاو جوید مراد.
نظامی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نمدمال، نمدفروش
( اسم ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ : کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد . ( نظامی آنند . لغ. )
چوبی که بر گردن گاو ارابه و گاو گردون و گاو زراعت گذارند .

فرهنگ معین

(لَ ) (اِ. ) جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده .
(لُ ) (اِ. ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و زراعت گذارند، یوغ .

فرهنگ عمید

نمدمال، نمدفروش.
چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می بندند.

پیشنهاد کاربران

بپرس