لب دوختن. [ ل َ ت َ ] ( مص مرکب ) خموشی گزیدن : مدتی میبایدش لب دوختن از سخنگویان سخن آموختن.مولوی.تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان.مولوی.