تا نگردد خون دل و جان جهان لب بدوز و دیده بربند این زمان.
مولوی.
پیشنهاد کاربران
لب دوختن ؛ دم فروبستن. ساکت شدن. خاموش گردیدن. ( از یادداشت مؤلف ) : زنان گر بدوزند لب را به بند به آخر همان بند پاره کنند. فردوسی. ز لب دوختن غنچه را زندگی است چو بشکفت زآن پس پراکندگی است. امیرخسرو دهلوی.