لب خشک. [ ل َ خ ُ ] ( ص مرکب ) دارای لبی پژمرده از تشنگی : چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است ابر شط و دجله سر آن بدنشان را.
؟
پیشنهاد کاربران
لب خشک ؛ لبی که بر اثر تشنگی خشک و ترکیده شده باشد : چو هاروت و ماروت لب خشک از آنست ابر شط و دجله بر آن بدنشان را. ناصرخسرو. لب خشک مظلوم گو خوش بخند که دندان ظالم بخواهند کند. سعدی ( بوستان ) .