دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب.
فردوسی.
بدو گفت برگوی و لب را مبندکه گفتار باشد مرا سودمند.
فردوسی.
دبیر بزرگ آن زمان لب ببست به انبوه اندیشه اندرنشست.
فردوسی.
گشاده شد آن کس که او لب ببست زبان بسته باید گشاده دو دست.
سعدی.
نگویم لب ببند و دیده بردوزولیکن هر مقامی رامقالی.
سعدی.