لاینفک
/lAyanfak/
برابر پارسی: پیوسته، جدانشدنی، جدایی ناپذیر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- عضو لاینفک ؛ عضو جدانشدنی. جزء لاینفک ، جزء جدائی ناپذیر. عضو لاینفک چیزی بودن : لازم غیرمفارق آن بودن.
فرهنگ فارسی
۱- ( جمله فعلی ) جدا نمی شود . ۲- جدا نشدنی جدایی ناپذیر .
جدا نشدنی . عضو لا ینفک عضو جدا نشدنی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی
ملازم، لاینفک، جدا نشدنی
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جدا/جدایی ناپذیر
غیرقابل تفکیک
چسبیده،
جدا نشدنی