لایْبْ نیتْس، گوتْفرید ویلْهِلْم فون (۱۶۴۶ـ۱۷۱۶)(Leibniz, Gottfried Wilhelm von)
لایْبْ نیتْس، گوتْفرید ویلْهِلْم فون
فیلسوف و ریاضی دان آلمانی و یکی از بنیادگذاران دانش جدید. پدرش استاد فلسفۀ اخلاق بود. در ۱۲سالگی بدون معلم، زبان های یونانی و لاتینی را فراگرفت تا کتاب های کتابخانۀ پدرش را بخواند. از ۱۶۶۱ تا ۱۶۶۶ در دانشگاه لایپزیگ حقوق خواند و در ۱۶۶۷ در ۲۰سالگی از دانشگاه آلتدورف دانشنامۀ دکتری حقوق گرفت و بلافاصله به خدمت اسقف اعظمِ الکتور ماینتس درآمد و تا ۱۶۷۲ در سِمت خود باقی ماند و به کار سیاست پرداخت. در ۱۶۷۲ به پاریس فرستاده شد تا لوئی چهاردهم را از حمله به سرزمین های آلمانی منصرف و به تبعید ترکان از مصر قانع کند. اما این هدفش برآورده نشد. در پاریس آرای دکارت را با مالبرانش و آرنو بررسی کرد و نزد هویگنس ریاضیات و فیزیک خواند. در ۱۶۷۳ و مجدداً در ۱۶۷۶ به انگلستان سفر کرد. در این سال ها مستقل از نیوتون و با علامت گذاری بهتر، به کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال نائل آمد. در ۱۶۷۶ به آمستردام رفت و با اسپینوزا ملاقات کرد. در همین سال به خدمت خانوادۀ براونشوایگ در هانوور درآمد و تا پایان عمر در مشاغل کتابدار، مورخ، قاضی و وزیر خدمت کرد. لایب نیتس در تأسیس جامعۀ براندنبورگ (آکادمی علوم برلین) در ۱۷۰۰ نقشی فعال داشت و در ملاقات هایی با پطر کبیر، اصلاحات آموزشی و تأسیس آکادمی علوم پترزبورگ را به او پیشنهاد کرد. او با اغلب چهره های سرشناس علمی و فلسفی عصر خویش مراوده و مکاتبه داشت. گستردگی علایق لایب نیتس نه نشان پراکندگی ذهن بلکه ثمرۀ این اعتقاد بود که عقل در همه جا حاضر است. او به عنوان یکی از بزرگ ترین عقل گرایان عصر جدید، با تجربه گرایی جان لاک و تلقی او از ذهن به عنوان لوح پاک که فقط از راه حواس می آموزد، مخالف بود. اما عقل گرایی فلسفی لایب نیتس برخلاف دکارت، واقعیت محسوس و متغیر را تحقیر نمی کرد بلکه آن را به حساب می آورد و تبیین می کرد و بدین وسیله اندیشیدن به کثرت را با اندیشیدن به وحدت جمع پذیر می دانست. او ضمن مخالفت با طرفداران نظریۀ اتم یا ذرات فیزیکی تقسیم ناپذیر در قرن ۱۷، معتقد بود آنچه به راستی وجود دارد نه جوهرهای مادی بلکه جوهرهای روحی فردی اند که موناد (واژه ای یونانی به معنای واحد) نامیده می شوند. به نظر او وحدت شرط وجود موجود است. اما وحدت موناد، نه وحدتی خارجی بلکه وحدتی درونی است که وحدت چیزهای مرکب را ممکن می کند (مثلاً در ارگانیسم زنده). مونادها برخلاف نقاط ریاضی یا فیزیکیِ تقسیم پذیر، نه فقط واحدند بلکه یکه و منحصر به فردند، یعنی هر موناد با همۀ مونادهای دیگر تفاوت دارد. مونادها در و پنجره ندارند که بتوانند از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ نیروهایی فعّالند که هرکدام سرگذشت مستقل خود را که از قبل در «مفهوم کامل» هریک مقرر شده است، طی می کنند. بنابراین، مقوله ای به نام علیت یا کنش مونادها بر یکدیگر وجود ندارد. خدا از پیش برنامۀ مونادها را با چنان دقتی طراحی کرده که همانند ساعت هایی کوک شده، وقوع رویدادی در یک موناد دقیقاً با وقوع رویدادی دیگر در موناد دیگر هماهنگ است و لایب نیتس آن را هماهنگی پیش بنیاد می نامد. بدین گونه، هر موناد، در عین حال آیینۀ کل عالم است و به شیوۀ خودش آن را نمایش می دهد. پدیدۀ کثرت برخاسته از تصاویر کثیری است که مونادهای مختلف از عالم واحد عرضه می کنند، همچون شهر واحدی که از منظرهای گوناگون نگریسته شود، یا همچون نمایشی که تماشاچیان مختلف از جایگاه های مختلف آن را نظاره و وصف کنند. جهان کلیتی است که زیبایی اش در هماهنگی اجزای آن است. به عقیدۀ لایب نیتس، این جهان بهترین جهان ممکن است زیرا به هر دو اقتضای وحدت و کثرت پاسخ می گوید و حداکثر نظم و حداکثر تنوع را تحقق می بخشد. این عقیدۀ او بر اصل دلیل کافی (یعنی هیچ چیز بی دلیل رخ نمی دهد) استوار است، زیرا اگر همۀ جهان های ممکن به یک اندازه خوب بودند، دلیل یا جهتی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. با این حال بهترین جهان ممکن، جهانی کامل نیست زیرا باز هم شر، هرچند به مقدار ناچیز، در آن وجود دارد که از محدودیت ذاتی هر مخلوقی ناشی می شود، اما هرمونادی می کوشد با ارائۀ تصویر هرچه بهتری از جهان بر این محدودیت غلبه کند. در چنین نظامی، تبیین مسائلی مانند عینی بودنِ مکان و زمان و حرکت دشوار است و لایب نیتس آن ها را نسبی و وابسته به قوالب ذهنی ما می داند. کوشش او در تبیین اختیار انسان، تصنعی جلوه می کند. بعضی از آثار مهم لایب نیتس عبارت اند از: گفتار در مابعدالطبیعه (۱۶۸۵)؛ نظام جدید (۱۶۹۵)؛ تئودیسه (۱۷۱۰)؛ مونادولوژی (حدود ۱۷۱۳)
لایْبْ نیتْس، گوتْفرید ویلْهِلْم فون
فیلسوف و ریاضی دان آلمانی و یکی از بنیادگذاران دانش جدید. پدرش استاد فلسفۀ اخلاق بود. در ۱۲سالگی بدون معلم، زبان های یونانی و لاتینی را فراگرفت تا کتاب های کتابخانۀ پدرش را بخواند. از ۱۶۶۱ تا ۱۶۶۶ در دانشگاه لایپزیگ حقوق خواند و در ۱۶۶۷ در ۲۰سالگی از دانشگاه آلتدورف دانشنامۀ دکتری حقوق گرفت و بلافاصله به خدمت اسقف اعظمِ الکتور ماینتس درآمد و تا ۱۶۷۲ در سِمت خود باقی ماند و به کار سیاست پرداخت. در ۱۶۷۲ به پاریس فرستاده شد تا لوئی چهاردهم را از حمله به سرزمین های آلمانی منصرف و به تبعید ترکان از مصر قانع کند. اما این هدفش برآورده نشد. در پاریس آرای دکارت را با مالبرانش و آرنو بررسی کرد و نزد هویگنس ریاضیات و فیزیک خواند. در ۱۶۷۳ و مجدداً در ۱۶۷۶ به انگلستان سفر کرد. در این سال ها مستقل از نیوتون و با علامت گذاری بهتر، به کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال نائل آمد. در ۱۶۷۶ به آمستردام رفت و با اسپینوزا ملاقات کرد. در همین سال به خدمت خانوادۀ براونشوایگ در هانوور درآمد و تا پایان عمر در مشاغل کتابدار، مورخ، قاضی و وزیر خدمت کرد. لایب نیتس در تأسیس جامعۀ براندنبورگ (آکادمی علوم برلین) در ۱۷۰۰ نقشی فعال داشت و در ملاقات هایی با پطر کبیر، اصلاحات آموزشی و تأسیس آکادمی علوم پترزبورگ را به او پیشنهاد کرد. او با اغلب چهره های سرشناس علمی و فلسفی عصر خویش مراوده و مکاتبه داشت. گستردگی علایق لایب نیتس نه نشان پراکندگی ذهن بلکه ثمرۀ این اعتقاد بود که عقل در همه جا حاضر است. او به عنوان یکی از بزرگ ترین عقل گرایان عصر جدید، با تجربه گرایی جان لاک و تلقی او از ذهن به عنوان لوح پاک که فقط از راه حواس می آموزد، مخالف بود. اما عقل گرایی فلسفی لایب نیتس برخلاف دکارت، واقعیت محسوس و متغیر را تحقیر نمی کرد بلکه آن را به حساب می آورد و تبیین می کرد و بدین وسیله اندیشیدن به کثرت را با اندیشیدن به وحدت جمع پذیر می دانست. او ضمن مخالفت با طرفداران نظریۀ اتم یا ذرات فیزیکی تقسیم ناپذیر در قرن ۱۷، معتقد بود آنچه به راستی وجود دارد نه جوهرهای مادی بلکه جوهرهای روحی فردی اند که موناد (واژه ای یونانی به معنای واحد) نامیده می شوند. به نظر او وحدت شرط وجود موجود است. اما وحدت موناد، نه وحدتی خارجی بلکه وحدتی درونی است که وحدت چیزهای مرکب را ممکن می کند (مثلاً در ارگانیسم زنده). مونادها برخلاف نقاط ریاضی یا فیزیکیِ تقسیم پذیر، نه فقط واحدند بلکه یکه و منحصر به فردند، یعنی هر موناد با همۀ مونادهای دیگر تفاوت دارد. مونادها در و پنجره ندارند که بتوانند از یکدیگر تأثیر پذیرند؛ نیروهایی فعّالند که هرکدام سرگذشت مستقل خود را که از قبل در «مفهوم کامل» هریک مقرر شده است، طی می کنند. بنابراین، مقوله ای به نام علیت یا کنش مونادها بر یکدیگر وجود ندارد. خدا از پیش برنامۀ مونادها را با چنان دقتی طراحی کرده که همانند ساعت هایی کوک شده، وقوع رویدادی در یک موناد دقیقاً با وقوع رویدادی دیگر در موناد دیگر هماهنگ است و لایب نیتس آن را هماهنگی پیش بنیاد می نامد. بدین گونه، هر موناد، در عین حال آیینۀ کل عالم است و به شیوۀ خودش آن را نمایش می دهد. پدیدۀ کثرت برخاسته از تصاویر کثیری است که مونادهای مختلف از عالم واحد عرضه می کنند، همچون شهر واحدی که از منظرهای گوناگون نگریسته شود، یا همچون نمایشی که تماشاچیان مختلف از جایگاه های مختلف آن را نظاره و وصف کنند. جهان کلیتی است که زیبایی اش در هماهنگی اجزای آن است. به عقیدۀ لایب نیتس، این جهان بهترین جهان ممکن است زیرا به هر دو اقتضای وحدت و کثرت پاسخ می گوید و حداکثر نظم و حداکثر تنوع را تحقق می بخشد. این عقیدۀ او بر اصل دلیل کافی (یعنی هیچ چیز بی دلیل رخ نمی دهد) استوار است، زیرا اگر همۀ جهان های ممکن به یک اندازه خوب بودند، دلیل یا جهتی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. با این حال بهترین جهان ممکن، جهانی کامل نیست زیرا باز هم شر، هرچند به مقدار ناچیز، در آن وجود دارد که از محدودیت ذاتی هر مخلوقی ناشی می شود، اما هرمونادی می کوشد با ارائۀ تصویر هرچه بهتری از جهان بر این محدودیت غلبه کند. در چنین نظامی، تبیین مسائلی مانند عینی بودنِ مکان و زمان و حرکت دشوار است و لایب نیتس آن ها را نسبی و وابسته به قوالب ذهنی ما می داند. کوشش او در تبیین اختیار انسان، تصنعی جلوه می کند. بعضی از آثار مهم لایب نیتس عبارت اند از: گفتار در مابعدالطبیعه (۱۶۸۵)؛ نظام جدید (۱۶۹۵)؛ تئودیسه (۱۷۱۰)؛ مونادولوژی (حدود ۱۷۱۳)