لاک پشت قرمز ( فرانسوی: La Tortue rouge و انگلیسی: The Red Turtle ) یک انیمیشن ۲۰۱۶ فرانسوی - ژاپنی است که توسط مایکل دودوک دی ویت کارگردانی شده است؛ این فیلم تولید مشترک بین وایلد بانچ و استودیو جیبوری است و داستان مردی که تلاش می کند برای فرار از یک جزیره متروکه و با یک لاک پشت غول پیکر به جنگ بپردازد. این انیمیشن بی دیالوگ است. صدای طبیعت و زندگی و عشق با بیننده گفتگو می کند. [ ۱] این فیلم در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ در بخش نوعی نگاه اکران شد. [ ۲] [ ۳]
انیمیشن روایت کننده داستان زندگی مردی است که توسط یک سیل به اعماق اقیانوس رانده می شود. پس از سیل، هنگامیکه مرد به هوش میاید خود را در جزیره ای دور افتاده میبیند که آثاری از حیات بشر در آن دیده نمی شود. مرد عزم خود را برای رفتن به خانه جزم می کند. او با استفاده از چوب های درختان موجود در جزیره یک قایق برای خود درست می کند و آن را به دریا می اندازد. هنگامی که می خواهد حرکت کند هنوز فاصله ای با جزیره نگرفته که متوجه می شود از قایق صداهایی میاید. و ناگهان پس از چند تق و توق قایق واژگون می شود و مرد که خوشبختانه فاصله زیادی با جزیره نگرفته دوباره به جزیره باز میگردد. مرد که از به هم خوردن نقشه اش برای رفتن به خانه ناراحت است نا امید نمی شود و دوباره به همان سبک یک قایق میسازد. ولی مجدداً دقیقاً با اتفاق قبل روبرو می شود و به همان صورت قایقش دچار واژگونی می شود و به جزیره برمیگردد. این اتفاق چند بار می افتد تا اینکه مرد یک روز قایق خود را محکم تر از قبل میسازد و به دریا میزند. سپس در دریا دوباره آن صداها از قایق می آیند. مرد سر خود را از قایق به بیرون میبرد و به درون دریا نگاه می کند. او با یک لاک پشت قرمز بزرگ روبرو می شود که انگار همان جانوری است که هر بار مانع رفتن مرد به خانه می شود. لاک پشت پس از چند لحظه نگاه کردن به مرد دوباره کار همیشگی اش را انجام می دهد و قایق را واژگون می کند و مرد کوفته و خسته به ساحل باز میگردد. چند لحظه پس از بازگشت مرد ناگهان آن لاکپشت قرمز هم به ساحل میاید. ولی این بار نه در نقش آن لاک پشت خرابکار قلدر. . . این بار در نقش یک لاک پشت ضعیف و خسته و مظلوم. مرد که متوجه حضور لاکپشت در کنارش می شود از شدت عصبانیت مظلومیت آن لاکپشت را نمی بیند و با یک تکه چوب چند بار محکم به سر آن لاکپشت میزند و لاکپشت از حال میرود. مرد، پیکر لاکپشت را رها می کند و برای استراحت به محل خودش در جزیره میرود. هنگام خواب از عذاب وجدان کابوس هایی از آن لاکپشت را میبیند و خود را برای ضرب و شتم لاکپشت سرزنش می کند. ناگهان از خواب برمیخیزد و به سمت لاکپشت میرود تا شاید هنوز هم امیدی به زندگیش باقی مانده باشد. مرد تمام تلاش خود را برای احیای دوباره لاکپشت می کند و وقتی میبیند که نمی تواند، با چشمانی اشکبار در کنار او به خواب فرو میرود. هنگامیکه که از خواب بیدار می شود میبیند که یک اتفاق عجیب افتاده است. لاک لاکپشت به همانگونه مانده ولی خود لاکپشت به شکل یک زن جوان و زیبا در آمده است. مرد پس از تماشای این صحنه سریعاً میرود تا برای این زن آب و چیزهای دیگر فراهم کند. ولی وقتی بازمیگردد میبیند که آن زن از لاک در آمده و به هوش آمده است. مرد و زن شروع می کنند به ارتباط با یکدیگر و مرد از کار خود ابراز شرمساری می کند ولی زن از کار او ناراحت نیست. آن اتفاق بد در لحظه برخورد باعث ایجاد یک عشق عمیق بین این دو می شود. زن و مرد تنها با همدیگر ازدواج می کنند و صاحب فرزند می شوند. در طی دوران کودکی فرزندشان، یک بار که پسرشان به اعماق دریا می افتد لاک پشت ها آن را نجات می دهند و همین باعث ایجاد یک دوستی بین پسر و لاکپشت ها می شود. سال ها میگذرد. . . پسر آن ها بزرگ می شود. گویی دیگر مرد یادش رفته که روزی میخواست از این جزیره بیرون برود. حال دیگر پسر آن ها جوانی نیرومند شده و آن ها با هم دیگر یک خانواده و البته یک جزیره سه نفره را تشکیل می دهند. روزی از روزها که روال زندگی خانواده مثل هر روز بود ناگهان سونامی سهمگینی در جزیره رخ می دهد که همه درختان جزیره را همانند مورچه از جای خود برمی کند. پس از سیل مادر و پسر همدیگر را پیدا می کنند. ولی خبری از مرد نیست. . . . پسر جوان همراه با لاکپشت ها راهی دریا می شوند تا مرد را پیدا کنند. بعد از چند ساعت جستجو بالاخره پسر جوان، پدرش را پیدا می کند و به جزیره باز میگرداند. بعد از این ماجرا پسر تصمیم میگرد به دریا بزند و به سفر خیلی خیلی طولانی مشغول شود. شاید بخواهد زادگاه پدرش را پیدا کند. بالاخره پسر با پدر و مادرش خداحافظی می کند و به دریا میزند و با لاکپشت ها راهی یک سفر بی انتها می شود. مرد و زن تنها میمانند. چندین و چند سال میگذرد. همجنان شاهد مرور زمان و پیرتر شدن زن و مرد و البته پایدار بودن عشقشان هستیم. روزها میگذرند. دیگر مرد یادش رفته که قرار بود از این جزیره برود. همچنان سال ها میگذرند و زن و مرد پیر می شوند و خبری هم از بازگشت پسرشان نیست. تا اینکه روزی که زن و مرد در کنار ساحل پیش یکدیگر خوابیده اند ناگهان زن متوجه می شود که مرد عکس العملی نشان نمی دهد. آن مرد که روزی فکر می کرد یک روز از این جزیره میرود همان جا مرد. زن که خود را تنها در جزیره میبیند ناگهان دوباره مانند چندین سال پیش به شکل لاک پشت قرمز عظیم الجثه در میاید. انگار که از همان روزی که مانع رفتن قایق مرد میشد هدفش معین بود. لاکپشت که دیگر رسالت خود را به پایان رسانده بود به دریا میزند و با چشمانی اشکبار مأموریت خود را به پایان می رساند. در طول انیمیشن سه شخصیت فیلم هیچ صحبتی با یکدیگر ندارند و فیلم فقط شامل موسیقی خیره کننده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفانیمیشن روایت کننده داستان زندگی مردی است که توسط یک سیل به اعماق اقیانوس رانده می شود. پس از سیل، هنگامیکه مرد به هوش میاید خود را در جزیره ای دور افتاده میبیند که آثاری از حیات بشر در آن دیده نمی شود. مرد عزم خود را برای رفتن به خانه جزم می کند. او با استفاده از چوب های درختان موجود در جزیره یک قایق برای خود درست می کند و آن را به دریا می اندازد. هنگامی که می خواهد حرکت کند هنوز فاصله ای با جزیره نگرفته که متوجه می شود از قایق صداهایی میاید. و ناگهان پس از چند تق و توق قایق واژگون می شود و مرد که خوشبختانه فاصله زیادی با جزیره نگرفته دوباره به جزیره باز میگردد. مرد که از به هم خوردن نقشه اش برای رفتن به خانه ناراحت است نا امید نمی شود و دوباره به همان سبک یک قایق میسازد. ولی مجدداً دقیقاً با اتفاق قبل روبرو می شود و به همان صورت قایقش دچار واژگونی می شود و به جزیره برمیگردد. این اتفاق چند بار می افتد تا اینکه مرد یک روز قایق خود را محکم تر از قبل میسازد و به دریا میزند. سپس در دریا دوباره آن صداها از قایق می آیند. مرد سر خود را از قایق به بیرون میبرد و به درون دریا نگاه می کند. او با یک لاک پشت قرمز بزرگ روبرو می شود که انگار همان جانوری است که هر بار مانع رفتن مرد به خانه می شود. لاک پشت پس از چند لحظه نگاه کردن به مرد دوباره کار همیشگی اش را انجام می دهد و قایق را واژگون می کند و مرد کوفته و خسته به ساحل باز میگردد. چند لحظه پس از بازگشت مرد ناگهان آن لاکپشت قرمز هم به ساحل میاید. ولی این بار نه در نقش آن لاک پشت خرابکار قلدر. . . این بار در نقش یک لاک پشت ضعیف و خسته و مظلوم. مرد که متوجه حضور لاکپشت در کنارش می شود از شدت عصبانیت مظلومیت آن لاکپشت را نمی بیند و با یک تکه چوب چند بار محکم به سر آن لاکپشت میزند و لاکپشت از حال میرود. مرد، پیکر لاکپشت را رها می کند و برای استراحت به محل خودش در جزیره میرود. هنگام خواب از عذاب وجدان کابوس هایی از آن لاکپشت را میبیند و خود را برای ضرب و شتم لاکپشت سرزنش می کند. ناگهان از خواب برمیخیزد و به سمت لاکپشت میرود تا شاید هنوز هم امیدی به زندگیش باقی مانده باشد. مرد تمام تلاش خود را برای احیای دوباره لاکپشت می کند و وقتی میبیند که نمی تواند، با چشمانی اشکبار در کنار او به خواب فرو میرود. هنگامیکه که از خواب بیدار می شود میبیند که یک اتفاق عجیب افتاده است. لاک لاکپشت به همانگونه مانده ولی خود لاکپشت به شکل یک زن جوان و زیبا در آمده است. مرد پس از تماشای این صحنه سریعاً میرود تا برای این زن آب و چیزهای دیگر فراهم کند. ولی وقتی بازمیگردد میبیند که آن زن از لاک در آمده و به هوش آمده است. مرد و زن شروع می کنند به ارتباط با یکدیگر و مرد از کار خود ابراز شرمساری می کند ولی زن از کار او ناراحت نیست. آن اتفاق بد در لحظه برخورد باعث ایجاد یک عشق عمیق بین این دو می شود. زن و مرد تنها با همدیگر ازدواج می کنند و صاحب فرزند می شوند. در طی دوران کودکی فرزندشان، یک بار که پسرشان به اعماق دریا می افتد لاک پشت ها آن را نجات می دهند و همین باعث ایجاد یک دوستی بین پسر و لاکپشت ها می شود. سال ها میگذرد. . . پسر آن ها بزرگ می شود. گویی دیگر مرد یادش رفته که روزی میخواست از این جزیره بیرون برود. حال دیگر پسر آن ها جوانی نیرومند شده و آن ها با هم دیگر یک خانواده و البته یک جزیره سه نفره را تشکیل می دهند. روزی از روزها که روال زندگی خانواده مثل هر روز بود ناگهان سونامی سهمگینی در جزیره رخ می دهد که همه درختان جزیره را همانند مورچه از جای خود برمی کند. پس از سیل مادر و پسر همدیگر را پیدا می کنند. ولی خبری از مرد نیست. . . . پسر جوان همراه با لاکپشت ها راهی دریا می شوند تا مرد را پیدا کنند. بعد از چند ساعت جستجو بالاخره پسر جوان، پدرش را پیدا می کند و به جزیره باز میگرداند. بعد از این ماجرا پسر تصمیم میگرد به دریا بزند و به سفر خیلی خیلی طولانی مشغول شود. شاید بخواهد زادگاه پدرش را پیدا کند. بالاخره پسر با پدر و مادرش خداحافظی می کند و به دریا میزند و با لاکپشت ها راهی یک سفر بی انتها می شود. مرد و زن تنها میمانند. چندین و چند سال میگذرد. همجنان شاهد مرور زمان و پیرتر شدن زن و مرد و البته پایدار بودن عشقشان هستیم. روزها میگذرند. دیگر مرد یادش رفته که قرار بود از این جزیره برود. همچنان سال ها میگذرند و زن و مرد پیر می شوند و خبری هم از بازگشت پسرشان نیست. تا اینکه روزی که زن و مرد در کنار ساحل پیش یکدیگر خوابیده اند ناگهان زن متوجه می شود که مرد عکس العملی نشان نمی دهد. آن مرد که روزی فکر می کرد یک روز از این جزیره میرود همان جا مرد. زن که خود را تنها در جزیره میبیند ناگهان دوباره مانند چندین سال پیش به شکل لاک پشت قرمز عظیم الجثه در میاید. انگار که از همان روزی که مانع رفتن قایق مرد میشد هدفش معین بود. لاکپشت که دیگر رسالت خود را به پایان رسانده بود به دریا میزند و با چشمانی اشکبار مأموریت خود را به پایان می رساند. در طول انیمیشن سه شخصیت فیلم هیچ صحبتی با یکدیگر ندارند و فیلم فقط شامل موسیقی خیره کننده است.
wiki: لاک پشت قرمز