لاژورد

لغت نامه دهخدا

لاژورد. [ ژْ / ژَ وَ ] ( اِ ) لاجورد. لازورد. رجوع به هر دو مدخل شود. سنگی کبود که سوده آن را نقاشان بکار برند و در طب نیز بکار است و آن بدخشی و نیشابوری بود و بدخشی آن بهتر باشد. سنگ لاژورد. حجراللاجورد، آن را از بدخشان آرند ودر بعضی بلاد دیگر خراسان نیز یافت شود. ابوریحان درصیدله آرد: ابوعبید گوید برخی او را عوهق گویند و ابوالعباس از ابن الاعرابی همچنین روایت کرده است. «ص »«اونی » گوید گرم است در دو و خشک است در سه اخلاط سوداوی را به اسهال دفع کند و موی مژه برویاند چون در چشم کشند. ( ترجمه صیدله ابوریحان ). سنگی است کبود که سوده آن را نقاشان بکار برند و در طب نیز بکار است و آن بدخشی و نیشابوری بود و بدخشی آن بهتر باشد.در برهان قاطع آمده سنگی است کبود که نقاشان و مصوران بکار برند گویند اگر زنی خواهد که بچه او ساقط نشود نیم درم لاجورد با روغن زیت آمیخته به خود گیرد بچه بسلامت بماند تا بظهور آید. ( برهان ). صاحب اختیارات بدیعی گوید به پارسی لاجورد خوانند و نیکوترین آن بدخشی بود. و مؤلف گوید خاصیت تفریح و تقویت در وی زیاده بود که در نوع دیگری به سبب همسایگی لعل - و نوع ناری بد بود به سبب همسایگی سرب و طبیعت آن گرم بود در دوم و خشک بود در سوم و گویند سرد و خشک بود دردوم و قوةّ وی مانند حجر ارمنی بود لکن لاجورد ضعیفتر از وی بود در مسهل سودا. و گویند قوت وی آن است که مانند لزاق الذهب بود اندکی ضعیفتر از وی. و لاژورد مسهل سودا بود هر خلط غلیظی که با خون آمیخته باشد ومالیخولیا را نافع بود و چون زن نیم درم از وی فرزجه کند با یکدرم روغن زیت بچه نگاهدارد در رحم تا بثبوت رسد و از افتادن ایمن بود و شربتی از وی تا یکدرم بود درد گرده و مثانه را سود دهد و ثآلیل قطع کند وچون با سرکه سحق کرده بر برص طلا کنند زایل کند و موی مژه برویاند و لاژورد مضر بود بفم معده مصلح آن مصطکی بود یا حماما و بدل آن حجر ارمنی و گویند بدل آن لزاق الذهب کانی بود. ( اختیارات بدیعی ) :
یکی جام دیگر بُد از لاژورد
نهاد اندرو هفت یاقوت زرد.
فردوسی.
گویی که رشته های عقیق است و لاژورد
از لاله و بنفشه همه روی مرغزار.
فرخی.
|| ( ص ) کبود :
چو خورشید روی هوا کرد زرد
بینداخت پیراهن لاژورد.
فردوسی.
نشستند با او بدان سوک و درد
دو رخ زرد و لبها شده لاژورد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- لاجورد ۲- تیره سیاه : بر کید بودند کین جام کرد بروز سپید و شب لاژورد ( شا . بخ ۱۸۳۵ : ۷ )

فرهنگ عمید

= لاجورد

پیشنهاد کاربران

لاژورد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " لاژورد" می نویسد : ( ( ریشه و معنای نخستین و بنیادین لاژورد یا لاجورد دانسته نیست. آیا می تواند بود که ورد در آن به معنی گل باشد و لاژ یا لاج همان که در ریخت کوتاه شده ی لژ یا لج در " لژن و " لجن" به کار رفته است ؟ پنداشته شده است که شاید ریخت پهلوی آن لزل lazol بوده است که چونان یکی از ویژگی های آسمان ، در بندهشن، به کار برده شده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( همه روی گیتی شب لاژورد ؛
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 225. )

بپرس