لاور

لغت نامه دهخدا

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) نام محلی در 128500 گزی بوشهر میان هداکو و زیارت. دهی از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری کنگان. کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه ، گرمسیر، مالاریائی ، دارای 90 تن سکنه شیعه ، فارسی زبان. آب از چاه. محصولات آنجا غلات و تنباکو. شغل اهالی زراعت است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی میانه جنوب و مغرب کاکی. ( فارسنامه ناصری ).

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ بیشتر در جانب جنوب فین. ( فارسنامه ناصری ).

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) نام دیهی در سه فرسخ و نیم میانه جنوب و مغرب گله دار. ( فارسنامه ناصری ).

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) نام دیهی هشت فرسخ میانه شمال و مغرب شنبه. ( فارسنامه ناصری ).

لاور. [ وَ ] ( اِخ ) نام جزیره ای از جزائر خلیج فارس از آن ایران به روزگار حمداﷲ مستوفی. ( نزهةالقلوب ص 234 ). این کلمه در جای دیگر دیده نشد. وشاید مصحف لارک باشد. رجوع به لارک ( جزیره... ) شود.

لاور. [ وُ ] ( اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «تارن » از ولایت کاستر بر کنارآگو به فرانسه. دارای راه آهن و 6015 تن سکنه است.

فرهنگ فارسی

نام جزیره از جزائر خلیج فارس

گویش مازنی

/laaver/ لنگر کشتی - تیغه ی خیش ۳رنجیر تله

دانشنامه آزاد فارسی

لاوِر (laver)
انواع جلبک های دریایی قرمز ارغوانی خوراکی، شامل لاور ارغوانی، از تیرۀ جلبک های قرمز. این جلبک ها در سواحل و دریاها رشد می کنند و به صخره ها و تخته سنگ ها می چسبند. لاورها لایه هایی از بافت های نوارمانند و نسبتاً گرد و باریک، به عرض بیست سانتی متر، تشکیل می دهند. هنگام خشکی، این صفحات سیاه می شوند. (جنس Porphyra، تیرۀ جلبک های قرمز). در ویلز، از این جلبک ها برای تهیه نان لاور استفاده می کنند.

پیشنهاد کاربران

رهبر، پیشرو
۱_ رهبر و پیشوا
۲_ جلگه و دشت
رهبر
جلودار
لاور به کسی میگن که عاشق کسیه مثلا من تهیونگ از بی تی اس رو دوست دارم و عاشقشم یعنی من تهیونگ لاورم. لاور به انگلیسی : ( lover )
در زبان لری بختیاری به معنی
جای وسیع بین دو کوه ( سکونتگاه بین دو کوه )
لا::بین
ور:طرف
رهبر

بپرس