لاهی

لغت نامه دهخدا

لاهی. ( ع ص ) غافل شونده. ( منتخب اللغات ). لاعب. بازی کننده. بازیگر. ( دهار ) : لاهی الهی را درک نتواند کرد. ( از کشف المحجوب ). موحد الهی بود نه لاهی. ( از کشف المحجوب ).
پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز
سرمایه نکرده ست هیچ لاهی.
ناصرخسرو.
کی کند جلوه عِز اللهی
قدس لاهوت بر دل لاهی.
جوینی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بازی کننده بازیگر لاعب جمع : لواهی : موحد الهی بودنه لاهی .

فرهنگ عمید

۱. مشغول لهوولعب، بازی کننده.
۲. [مجاز] غافل.

پیشنهاد کاربران

بپرس