لاهی. ( ع ص ) غافل شونده. ( منتخب اللغات ). لاعب. بازی کننده. بازیگر. ( دهار ) : لاهی الهی را درک نتواند کرد. ( از کشف المحجوب ). موحد الهی بود نه لاهی. ( از کشف المحجوب ). پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز سرمایه نکرده ست هیچ لاهی.
ناصرخسرو.
کی کند جلوه عِز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی.
جوینی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) بازی کننده بازیگر لاعب جمع : لواهی : موحد الهی بودنه لاهی .