از «لا» رسی بصدر شهادت که عقل را
از «لا» و «هو» ست مرکب لاهوت زیر ران.
خاقانی.
گشایم راز لاهوت از تفردنمایم ساز ناسوت از هیولی.
خاقانی.
کی کند جلوه عز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی.
جوینی.
محرم ناسوت ما لاهوت بادآفرین بر دست و بر بازوت باد.
مولوی.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد:لاهوت ، نزد صوفیه حیاتی که ساریه است در اشیاء و ناسوت محل آن و ذلک الروح.
( شعر )
روح شمع و شعاع اوست حیات خانه روشن از او و اواز ذات
کذا نقل من عبدالرزّاق الکاشی.
و در لفظ جبروت. بیان شد که لاهوت نامی از مقامات سالکان. و ازلاهوت بذات نیز تعبیر کنند - انتهی. صاحب آنندراج گوید: عالم ذات الهی که سالک را در آن مقام فناء فی اﷲ حاصل میشود و مرتبه صفات را جبروت و مرتبه اسماء را ملکوت نامند و بعضی گویند لاهوت در اصل لاهوالاهو است و حرف تاء زائد و قانون عرب است که چون کلمات مغلقه گویند چیزی حذف نمایند و چیزی زیاده کنند تا نامحرمان محروم از حقیقت آن باشند پس لاهو نفی است یعنی نیست تجلی صفات مرطائفه افراد را و لفظ هو اسم ذات است الاهو مگر تجلی ذات و حق اینست که لاهوت در اصل لغت مصدر است بر وزن فعلوت مشتق از لاه چنانکه رغبوت و رحموت و لاه در اصل لفظاﷲ است مأخوذ از «لیه »، به معنی پوشیدن و در پرده رفتن. ( غیاث ) ( آنندراج ).- علم اللاهوت ؛ حکمت الهی.