لانسلم

لغت نامه دهخدا

لانسلم. [ ن ُ س َل ْ ل ِ ] ( ع جمله فعلیه ) ( از: لا + فعل متکلم معالغیر از تسلیم ) تسلیم نمیشویم. قبول نمیکنیم. استوار نمیداریم :
فقیهان طریق جدل ساختند
لِم َ لانسلم درانداختند.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( جمله فعلی ) تسلیم نمیشویم قبول نمیکنیم ( جمله ایست که در موقع عدم قبول سخن مخاطب گوینهد ) : فقهیان طریق جدل ساختند لم ولانسلم در انداختند . ( سعدی )
تسلیم نمیشویم قبول نمیکنیم

پیشنهاد کاربران

لا نُسلّم واعتراض از ما برفت _ چون عوض می آید از مفقود زفت _
( مثنوی معنوی )

بپرس