لامچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) چیزی باشد که بجهت چشم زخم از مشک و عنبر و سپند سوخته بر پیشانی و عارض اطفال کشند.( برهان ). عنبر و مشک و سپند سوخته و لاجورد و نیل و امثال آن باشد که بر پیشانی و شقیقه و جبهه و رخساره اطفال بکشند بجهت دفع چشم زخم و آن را چشم آرو نیز گویند. ( جهانگیری ). لام. رجوع به لام شود : تا بود لامچه ز عنبر و مشک حور را بر عذار تو بر تو باد شوق محبتت دایم بر دلم پایدار تو بر تو.
خواجه عمید لوبکی.
فرهنگ معین
(مْ چِ ) (اِمصغ . ) اسپند سوخته با مشک و عنبر که برای دفع چشم زخم بر پیشانی و بناگوش اطفال به صورت لام می کشند.