چه سستی دیدی از سنت که رفتی سوی بی دینان
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گرد لامانی.
سنائی.
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی عروس زشت و حلی دون و لاف و لامانی.
خاقانی.
فروکن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام سیه پوشان نماند لاف ولامانی.
خاقانی.
واﷲ که مبارکم در این خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی.
کمال اسماعیل.
|| لابه گری. تملق. تبصبص. چاپلوسی و لابه گری بود. ( صحاح الفرس ). اسدی در لغت نامه گوید: «لامانی و لاوه چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ؟» و بیت ذیل رااز فرخی شاهد می آورد، لکن وافی به مقصود نیست و شعرلامانی در بیت فرخی ظاهراً به معنی احمدا است. رجوع به احمدا شود : نامه مانی با نامه تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.
فرخی.
باز از آن خواجه زاده بی برگ آنهمه لاف و لام و لامانی.
سنائی.
گهی کاندر بلا مانی خداخوانی به لامانی چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بپیچانی.
سعدی ( در مفردات ).
|| صاحب برهان به معنی چاپلوس و لابه کننده آورده است. || زره پوشی. ( برهان ). زره پوشی زیرا که لام زره را گویند. ( غیاث ، از مؤید ).