لام کشیدن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن خطی بصورت لام از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی اطفال و جز او دفع چشم زخم یا قبول نزد خلق را. کشیدن عنبر و مشک و سپند سوخته و نیل و لاجورد بجهت دفع چشم زخم بر چهره ٔاطفال. ( غیاث ). رجوع به لام و لامچه شود : سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام.
انوری.
روت بس زیباست لامی هم بکش ضحکه باشد لام بر روی حبش.
مولوی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) کشیدن خطی بصورت لام ( ل ) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت : سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ? ( انوری لغ . )
فرهنگ معین
(کِ دَ ) (مص ل . ) کشیدن خطی به صورت لام (ل ) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت .