آورد لاَّلی به جوال و بعبایه
از ساحل دریا چو حمالان به کتف سار.
منوچهری.
گهی لاَّلی پاشد همی و گه کافورگهی حواصل پوشد همی و گه سنجاب.
مسعودسعد.
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاَّلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی.
نظم مدیح او نه به اندازه من است لیکن رواست نظم لاَّلی به ریسمان.
سعدی.
و چهار اسب با زین و لگام از طلا و مکلّل به جواهر و لاَّلی و چهار شمشیر با کمر زرین کیخسرو به بیژن بخشید. ( تاریخ قم ص 80 ).لاَّلی. [ ل َ ] ( اِخ ) از شعرا و قضات عثمانی در قرن دهم هجری از سنجاق ساروخان. وی از محضر درس کمال پاشازاده مشهور استفاده کرده است. این مقطع او راست :
خیال خرده فکرایت وصف دنداننده دلدارک
لاَّلی تا که نظمک او له در و گوهر مکنون.
( قاموس الاعلام ترکی ).
لالی. ( حامص ) گنگی. بی زبانی. گفتن نتوانستن. بکم. بکامة.
لالی. ( اِخ ) اسمش میرخرد برادر میرکلان سبزواری است. فاضل خوش طبعی بوده و این دو شعر از او است :
به این شادم که باشد یار سرگرم جفای من
که یادی میدهد از اعتمادش بر وفای من.
او در حجاب از من و من منفعل از او
در حیرتم که چون طلبم کام دل از او.
( آتشکده آذر ص 81 ).
لالی. ( اِخ ) حسن بیگ. از شعرای ایران و از مردم همدان. وفات به سال 1002 هَ. ق. این بیت او راست :
مرا ز بستر هجران سر جدائی نیست
بجز خیال تو با غیر آشنائی نیست.
( قاموس الاعلام ترکی ).
لالی. [ لال ْ لی ] ( اِخ ) تماس آرتور دو. بارُن دوتلندال. فرمانفرمای فرانسه در هند. مولد رُمانس ( درُم ) ( 1766 - 1702 ).
لالی. ( اِخ ) موضعی به مغرب اصفهان.
لالی. ( اِخ ) دهی از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهوازواقع در 44 هزارگزی شمال قلعه زراس دارای 220 تن سکنه شیعه فارسی زبان. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).