لالکا


معنی انگلیسی:
footwear

لغت نامه دهخدا

لالکا. [ ل َ ] ( اِ ) لالک. کفش. پای افزار. لالکه. ( معجم الادباء ج 3 ص 196 ). لَلکا. معرب آن لالجة است. ( معجم الادباء ج 1 ص 234 ) :
و آن را که بر آخور ده اسب تازیست
در پای برادرش لالکا نیست.
ناصرخسرو.
آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس
سر ز لالک باز میدانیم و پای از لالکا.
سنائی.
بِل تا کف پای تو ببوسیم
پندار که مهر لالکائیم.
سنائی.
مگر آن روستائی بود دلتنگ
به شهر آمد همی زد مطربی چنگ
خوش آمد چونکه مطرب چنگ بنواخت
ز نغزی لالکا بر مطرب انداخت
سر مطرب شکست او چنگ بفکند
بروت روستائی پاک برکند.
عطار ( اسرارنامه ).
چو بیرون خرگه نهی لالکا
لهم باشد آن لالکا، لالکا.
( از صحاح الفرس ).
|| لاله گوش. رجوع به لاله گوش شود. || تاج خروس. لالک :
تبر از بس که زد به دشمن کوس
سرخ شد همچو لالکای خروس.
رودکی.
|| مطلق تاج. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پای افزار کفش : بل تاکف پای تو ببوسم انگار که مهر لالکاییم . ( سنائی . مد . ۲ ) ۱۹۱- لال. گوش . ۳- تاج خروس لالک . یا لالکای خروس : تبر از بس که زد بدشمن کوس سرخ شد همچو لالکای خروس . ( رودکی لغ. ) ۴- تاج اکلیل .

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . لالک ] (اِمر. ) ۱ - کفش ، پای افزار. ۲ - لاله گوش . ۳ - تاج ، تاج خ روس .

فرهنگ عمید

۱. کفش، پاافزار: وآن را که بر آخور ده اسب تازی ست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵ ).
۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.
۳. (زیست شناسی ) تاج خروس.

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لالکالالکالالکالالکا

بپرس