لالس

لغت نامه دهخدا

لالس. [ ل َ ] ( اِ ) نوعی از بافته ابریشم خوش قماش نازک لطیف و سرخ. ( برهان ). نوعی از بافته ابریشمی باشد که سرخ رنگ و بغایت نازک و لطیف بودو آن را لاه نیز گویند. ( جهانگیری ). لاه :
گه در قدم باغ کشد فضل تو دیبا
گه بر سر کهسار نهد حکم تو لالس.
بدر جاجرمی.
|| به زبان علمی اهل هندبه معنی روی باشد که به عربی وجه خوانند. ( برهان ). مصحح برهان ( چ کلکته سال 1274 ) افزوده که لالس به معنی روی در هیچ لغت سنسکریت یافت نشد. || دوستی و محبت. ( برهان ).

فرهنگ عمید

نوعی پارچۀ ابریشمی لطیف و سرخ رنگ: گه در قدم باغ کشد فضل تو دیبا / گه بر سر کهسار نهد حکم تو لالس (بدر جاجرمی: مجمع الفرس: لالس ).

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لالسلالسلالسلالس

بپرس