همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون
چو بر دیبای فیروزه فشانی لؤلؤ لالا.
فرخی.
تا همی خاک زمین بیضه عنبر ندهدتا همی سنگ زمین لؤلؤ لالا نشود.
منوچهری.
نار ماند به یکی سفرکک دیباآستر دیبه زرد ابره آن حمرا
سفره پر مرجان توبرتو و تا برتا
دل هر مرجان چون لؤلؤ کی لالا.
منوچهری.
صورت خوب و رخ لالای اوهست چنان ماه دو پنج و چهار.
منوچهری.
نه هر سنگی شود در که یکی یاقوت رمانی نه گردد در صدف هر قطره باران لؤلؤ لالا.
قطران.
دریای سخنها سخن خوب خدایست پر گوهر و با قیمت و پر لؤلؤ لالا.
ناصرخسرو.
قطره باران صدف را لؤلؤ لالا شود.ناصرخسرو.
در درج عقیق او پدید آمداز خنده دو رشته لؤلؤ لالا.
مسعودسعد.
روز از ما بگریخت شب چو در ما آویخت لؤلؤ لالا ریخت زیر نیلی طبقو.
سوزنی.
هر شب برای طرف کمرهای خادمانش دریای چرخ لؤلؤ لالا برافکند.
خاقانی.
دریای سینه موج زند ز آب آتشین تا پیش کعبه لؤلؤی لالا برآورم.
خاقانی.
چوتنها ماند ماه سرو بالافشاند از نرگسان لولوی لالا.
نظامی.
از آن قطره لولوی لالا کندوزین صورتی سرو بالا کند.
سعدی.
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت بس که از طرف چمن لولوی لالا برخاست.
سعدی.
سرو از قدت اندازه بالا برده بحر از دهنت لولوی لالا برده.
سعدی.
لالا. ( اِ ) غلام و بنده و خادم و خدمتکار. ( برهان ). لَله. چاکر. خواجه ( به معنی متداول امروز ) . مربی مرد طفل را. مقابل دایه و دایگان. مرد پیری که مربی و مواظب خدمت بزرگ زادگان باشد... و در این ازمنه لَله خوانند چنانکه خدمتکار قدیم و پیر از کنیزان را دادا گویند و بی الف مشهور شده دده خوانند. ( آنندراج ). و در قاموس کتاب مقدس آمده : لالا، هادی و راهنما و توجه کننده طفل را گویند. در میان یونانیان و رومانیان نوکری که توجه اطفال خردسال را می کرد و آنها را محافظت می کرد و مبادی حکمت را متدرجاً به ایشان می آموخت و درسن مناسب ایشان را به مکتب می برد و در وقت شام بخانه می آورد و بدین لحاظ توان گفت که شریعت لالای بنی اسرائیل بود. و هنگامی که طایفه مسطوره بمنزله طفل بودند آنها را توجه کرد تا بالاخره متدرجاً بتوسط پیش نهادها و پیش گوئیها آنها را به مسیح رهبر گشت و چون شخص یهودی به معرفت ایمان مسیح نایل گشت تکلیف شریعت به انجام رسیده و تکمیل شده است. - انتهی : بیشتر بخوانید ...