لال کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خاموش ساختن. از سخن گفتن بازداشتن : چو بلبل آمدمت تاچو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم.سعدی.
( مصدر ) ۱- قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن .۲- از تکلم باز داشتن خاموش کردن : چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم . ( سعدی لغ. )
dumb (فعل)خفه کردن، لال کردن، خاموش کردنdumbfound (فعل)متحیر کردن، لال کردن، بلاجواب گذاشتنdumfound (فعل)متحیر کردن، لال کردن، بلاجواب گذاشتن