لاف پیمودن. [ پ َ / پ ِ دَ ] ( مص مرکب ) لاف زدن : چه عذر خواهم از این لافها که پیمودم که طبع من چو فلان است و خاطرم بهمان.کمال اسماعیل.
( مصدر ) لاف زدن خودستایی کردن : چه عذر خواهم از این لافها که پیمودم که طبع من چو فلانست و خاطرم بهمان . ( کمال اسماعیل لغ. )