لاف پیما ی

لغت نامه دهخدا

لاف پیمای. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) لاف زن :
مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان
ز خاموشان طلب کن نسخه درد سرخود را.
دانش ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) لاف زن : مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان ز خاموشان طلب کن نسخ. دردسر خود را . ( دانش آنند . لغ. )

پیشنهاد کاربران

بادفروش. [ ف ُ ] ( نف مرکب ) بمعنی بادپر است. آنچه بعضی محققین گمان برده اند که بادفروش فارسی تراشیده اهل هند است از عدم اعتنا بود، چرا که شاعر مذکور به هند نیامده و بدخشانی الاصل و همدانی المولد است. نصیرای بدخشانی گوید :
...
[مشاهده متن کامل]

بسان بادفروشان چه بادپیمائی
که در شرافت ذات از گروه ابراری.
( از آنندراج : بادپران ) .
متکبر. لاف زن. رجوع به بادبر، بادپر، بادغن ، بادفر، فیاش ، بادپران ، لاف زن ، بادفرا و بادخوان شود. || آنکه انساب مردم نام بنام یاد کند بر سبیل مدح و آنرا در عرف بهک خوانند به های تازی مخلوطالتلفظ به ها و الف و تای هندی و رشیدی ترجمه بادخوان بلفظ بادفروش کرده و در این صورت بینهما ترادف بود. ( آنندراج : بادپران ) .

بپرس