لاعلاج

/lA~alAj/

مترادف لاعلاج: لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر

برابر پارسی: بی درمان

معنی انگلیسی:
hopeless, incurable, irremediable

لغت نامه دهخدا

لاعلاج. [ ع ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + علاج ) بی درمان. || ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّرورة. چاره ناپذیر.

فرهنگ فارسی

بی درمان ناچار ناگریز . یا لاعلاجی . ضرورت ناچااری .
ناگزیر . ناچار

فرهنگ عمید

۱. ناچار، ناگزیر.
۲. (صفت ) بی درمان.

پیشنهاد کاربران

زندگی به بیماری "لاعلاج" مبتلا شد.
سجده میکنم به أمید معجزه.
Terminal
بیماری درمان ناپذیر
در گویش یزدی ناعلاج گویند.

بپرس