لاعلاج
/lA~alAj/
مترادف لاعلاج: لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر
برابر پارسی: بی درمان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
ناگزیر . ناچار
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) بی درمان.
پیشنهاد کاربران
زندگی به بیماری "لاعلاج" مبتلا شد.
سجده میکنم به أمید معجزه.
سجده میکنم به أمید معجزه.
بیماری درمان ناپذیر
در گویش یزدی ناعلاج گویند.