لاش و ماش. [ ش ُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) لاش ماش. حیله. باطل. رجوع به لاش و رجوع به لاش ماش شود.
فرهنگ فارسی
باطل بیهوده : قال الحجاج لجبله بن الایهم الغسانی قل لفلاح : اکلت مال الله با بدح و دبیدح فقال له جبله : خواست. ایزد بخوردی به لاش ماش ای اکلت مال الله بالباطل .