افتادن=
لازم شدن. وجود پیدا کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) . وجوب. وجبه. ( منتهی الارب ) : یزدان بخش گفت : مرا با ملک سخنی افتاده است که بجز من و وی کس نباید که داند و مرا نزد وی نامه باید نوشتن اندرآن. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
لازم شدن : واجب گشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص7 ) .