لازب

لغت نامه دهخدا

لازب. [ زِ ] ( ع ص ) ثابت و برجای. ( منتهی الارب ). || چفسیده. چسبیده. دوسیده. یقال : صارالشی یاصار الأمر ضربة لازب و هو افصح من لازم. ( منتهی الارب ). لازم. ( دهار ). دوسنده. چفسنده. چسبنده. لاصق. لاتب.
- ضربت لازب ؛ ضربی را گویند که پس از به شدن نشان آن بماند. ( غیاث ).
- طین ٌ لازب ؛ گل چسبنده. گل خازه. ( مهذب الاسماء ).
- عام ٌ لازب ؛ سال قحط. خشکسال.
|| شدید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- ثابت پابرجای . ۲ - چسبنده دوسنده لازق .
ثابت و بر جای چسبیده

فرهنگ معین

(زِ ) [ ع . ] (ص فا. ) ۱ - ثابت ، پابرجا. ۲ - چسبنده .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَّازِبٍ: چسبنده (کلمه لازب به معنای دو چیز به هم چسبیده است ، به طوری که هر یک ملازم دیگری شده باشد . و در مجمع البیان گفته : لازب و لازم به یک معنی است)
ریشه کلمه:
لزب (۱ بار)

واژه «لازِب» به گفته بعضی، در اصل «لازم» بوده که «میم» آن تبدیل به «ب» شده است و اکنون به همین صورت استعمال می شود، و در هرحال،به معنای گِل هایی است که ملازم یکدیگر یعنی چسبنده اند; زیرا مبدأ آفرینش انسان، نخست «خاک» بود، سپس با «آب» آمیخته شد، کم کم به صورت «لجن بدبوئی» درآمد، وبعد به صورت «گل چسبنده ای» شد (و با این بیان میان تعبیرات گوناگون در آیات «قرآن مجید» جمع می شود).
. لازب را چسبنده و ثابت معنی کرده‏اند راغب می‏گوید: لازب ثابت محکم الثبوت است. طبرسی فرماید لازب و لازم هر دو به یک معنی است و از ابن عباس نقل کرده که آن به معنی چسبنده و خالص و خوب است، صحاح نیز هر دو را آورده است. یعنی ما آنها را از گلی چسبنده آفریده‏ایم در آیاتیکه لفظ «طین» در باره خلقت انسان آمده همه نکره و بی وصف اند جز در این آیه و در آیه . که سلالة وصف آمده است و شاید سلالة و لازب نزدیک به هم باشند. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.

پیشنهاد کاربران

بپرس