لادوام ذاتی. [ دَ م ِ ] ( ص مرکب ) ( اصطلاح منطق ) سلب کردن حقی از شیئی وقتی از اوقات چنانکه کل کاتب متحرک الاصابع بالضرورةمادام کاتباً ای لاشی من الکاتب بمتحرک الاصابع بالفعل. ( غیاث ). و آن قیدی است که برای قضیه مشروطه عامه و عرفیه عامه و وقتیه مطلقه و مطلقه عامه و منتشره مطلقه آرند و هر یک از این پنج قضیه را بدان مقید سازند و معنی لادوام ذاتی آن باشد که نسبت مذکوره در قضیه دائم بدوام ذات موضوع نیست بلکه نقیض آن دریکی از زمانها واقع شود. و هرگاه مشروطه عامه را مقید به لادوام ذاتی سازند مشروطه خاصه نامیده شود مانند این مثال : کل کاتب متحرک الاصابع بالضرورة مادام کاتباً لادائماً. معنی لادوام در این قضیه این باشد که حرکت انگشتان برای کاتب همیشه ضرورت ندارد بلکه دوام آن بسته به اشتغال او به کتابت خواهد بود در این صورت از قید لادوام قضیه دیگری حاصل میشود که اثبات نقیض آن قضیه باشد بالفعل چنانکه در قضیه مذکوره معنی لادائماً چنین بود که لاشی من الکاتب بمتحرک الاصابع بالفعل. و هرگاه که عرفیه عامه را به لادوام ذاتی مقید سازند، عرفیه خاصه گردد چنانکه گوئیم : لا شی من الکاتب بساکن الاصابع مادام کاتباً لا دائماً. و معنی لادوام این بود که سلب سکون اصابع از کاتب همیشگی نبوده بلکه مادامی است که وصف کتابت برای او ثابت باشد و از قید لادوام قضیه دیگری به دست می آید و آن این است که کل کاتب ساکن الاصابع بالفعل. اما وقتیه مطلقه و منتشره مطلقه آنگاه که به لادوام ذاتی مقید شوند،لفظ اطلاق از آنها حذف شده و تنها وقتیه و منتشره نامیده خواهند شد پس وقتیه همان وقتیه منتشره مقید به لادوام باشد چنانکه گوئی : کل قمر منخسف بالضرورة وقت الحیلولة لا دائماً. یعنی انخساف دائمی نبود بلکه مقید به وقت حیلوله بود بنابراین از قید لادوام قضیه دیگری به دست آید که این است : لا شی من القمر بمنخسف بالفعل. و منتشره همان منتشره مطلقه مقید بلادوام باشد. چنانکه گوئی : لا شی من الانسان بمتنفس بالضرورة و قتاً ما لادائماً. که ضرورت سلب تنفس از انسان برای همیشه نبوده بلکه در وقتی از اوقات تواند بود که این ضرورت سلب شود بنابراین نتیجه قید لادوام این باشدکه : کل انسان متنفس بالفعل و گاهی نیز مطلقه عامه را بدان مقید کنند پس هرگاه که مطلقه عامه بلادوام ذاتی مقید شود وجودیه لادائمه نامیده گردد چنانکه گوئیم : لا شی من الانسان بمتنفس بالفعل لادائماً. و معنی لادوام در این قضیه چنین بود که هیچ انسان در یکی از ازمنه سه گانه متنفس نباشد لکن این سبب همیشگی نبوده پس از قید لادوام قضیه دیگر حاصل شود که کل انسان متنفس بالفعل. بنابراین مطلقه عامه مقید بلادوام مرکب از دو مطلقه عامه باشد یکی سالبه و دیگری موجبه.