لادغ

لغت نامه دهخدا

لادغ. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از لدغ به معنی گزیدن. ( از منتهی الارب ). گزنده. || نام مرضی است. ( منتخب اللغات ). نام دردی است که پوست را میگزد چنانکه مار و کژدم میگزد. ( غیاث ) :
خشن و لادغ است و اعیائی
خدری و ممدد و حکاک.
فراهی ( نصاب الصبیان ).
بعض شارحان نصاب نوشته اند که به ذال معجمة و عین مهمله نام دردی است که صاحبش پندارد که کسی از آتش می سوزد. رجوع به لاذع شود.

پیشنهاد کاربران

لادغ: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی گزنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و شدت نفوذ خود در عضو فرو رود و تفرق اتصال در منافذ کثیره قریبه بهم احداث نماید که اجزاء آن بانفرادها محسوس نکردند مانند استعمال خردل با سرکه و یا سرکه بتنهائی

بپرس