لاحق شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) لاحق گردیدن . لاحق گردیدن ( گشتن ) . ( مصدر ) ملحق شدن متصل شدن پیوستن رسیدن : خون ریختن این مرد صلاح نباشد ووخامت آن زود بما لاحق گردد .

پیشنهاد کاربران

بپرس