کنون لاجرم روی گیتی بمرد
بیاراستم تا که آرد نبرد.
فردوسی.
کمر بسته ام لاجرم جنگجوی از ایران به کین اندرآورده روی.
فردوسی.
کسی را که در دل بود درد و غم گرستنش درمان بود لاجرم.
فردوسی.
چو گشتم ز گفتار او ناامیدشدم لاجرم ، تیره ، روز سپید.
فردوسی.
نبردند فرمان من لاجرم جهان گشت بر هر سه برنا دژم.
فردوسی.
کنون لاجرم کردگار سپهرز طوس وز لشکر ببرّید مهر.
فردوسی.
لاجرم هر چه در جهان فراخ شیرمرد است و رادمرد تمام...
فرخی.
لاجرم بود و کنون هست و همی خواهد بوددر دل شاه مکین و بدل خلق مکین.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 287 ).
از بهر قدر و نام سفر کرد و تیغ زدقدر بلند و نام نکو یافت لاجرم.
فرخی.
رای فرخنده او جلوه ده مملکت است لاجرم مملکت آراسته دارد چون جان.
فرخی.
عاشق و فتنه علم و ادب است لاجرم یافته زین هر دو خبر.
فرخی.
عاقبت کار او دردو جهان خیر کردعاقبت کار او خیر بود لاجرم.
منوچهری.
تا روم ز هند لاجرم شاهاگیتی همه زیر باج و سا کردی.
عسجدی.
در شغلهای خاصه این پادشاه [ مودود ]شروع کرد و کفایتها نمود و امانتها تا لاجرم وجیه گشت. ( تاریخ بیهقی ص 255 ). در خدمت وی سرد و گرم بسیار چشید... تا لاجرم چون خداوند به تخت ملک رسید او را چنان داشت که داشت از عزت و اعتمادی سخت تمام. ( تاریخ بیهقی ). مرد باخردی تمام بود [ خواجه احمد حسن ]... عواقب را بدانسته... لاجرم جاهش برجای بماند. ( تاریخ بیهقی ). پسر علی... سخت جوان بود اما بخرد... تا لاجرم نظر یافت و گشاده شد از بند محنت. ( تاریخ بیهقی ). گفت گناه کردم و خطا کردم گفت [ مسعود ] لاجرم سزای گناهکاران ببینی و فرمود تا وی را از دروازه گرگان بیاویختند. ( تاریخ بیهقی ص 457 ). مردمان ِ رعیت را با جنگ کردن چکار باشد لاجرم شهرتان ویران شد. ( تاریخ بیهقی ص 562 ). و با ابراهیم ینال نبشته بود که اعیان شهر آن کردند که از خرد ایشان سزید لاجرم ببینید که براستای ایشان و همه رعایا چه کرده آید از نیکوئی. ( تاریخ بیهقی ص 564 ). خوارزمشاه بدین خدمت جان عزیز بذل کرد و بداد لاجرم حقهای آن پیر مشفق نگاهداریم. ( تاریخ بیهقی ص 360 ).بیشتر بخوانید ...