لابیدن

لغت نامه دهخدا

لابیدن. [ دَ ] ( مص ) لابه کردن :
بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم
چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم
به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و ریم.
سوزنی.
|| لافیدن ، سخنان زیاده از حد گفتن. خودستائی کردن. || پرگوئی. هرزه گوئی. ( برهان ). رجوع به لائیدن و لاییدن شود.

فرهنگ فارسی

لابه کردن، زاری کردن، فروتنی کردن
( مصدر ) خود ستایی کردن لاف وگزاف گفتن

فرهنگ معین

( ~ . ) (مص ل . ) خودستایی کردن ، لاف و گزاف گفتن .
(دَ ) (مص ل . ) لابه کردن ، زاری کردن .

فرهنگ عمید

۱. لابه کردن، زاری کردن.
۲. فروتنی کردن.
۳. درخواست کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس