لابیدن

لغت نامه دهخدا

لابیدن. [ دَ ] ( مص ) لابه کردن :
بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم
چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم
به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و ریم.
سوزنی.
|| لافیدن ، سخنان زیاده از حد گفتن. خودستائی کردن. || پرگوئی. هرزه گوئی. ( برهان ). رجوع به لائیدن و لاییدن شود.

فرهنگ فارسی

لابه کردن، زاری کردن، فروتنی کردن
( مصدر ) خود ستایی کردن لاف وگزاف گفتن

فرهنگ معین

( ~ . ) (مص ل . ) خودستایی کردن ، لاف و گزاف گفتن .
(دَ ) (مص ل . ) لابه کردن ، زاری کردن .

فرهنگ عمید

۱. لابه کردن، زاری کردن.
۲. فروتنی کردن.
۳. درخواست کردن.

پیشنهاد کاربران

لافتَن ( لاب - ) : التماس کردن، لابه کردن
لابدار: لابه کردنی، قابل التماس
لابین: لابدار
لابیک: لابدار
لابیگ: لابدار
لافتار: ملتمس، لابه کننده، التماس کننده
لابیدار: لافتار
لاباک: لافتار
...
[مشاهده متن کامل]

لاباگ: لافتار
لابان: لافتار
لابیشن: لابش، التماس کردن، لابه کردن
لابیشنیک: لافتار؛ لابین؛ التماسی، لابشی
لابیشنیه: لابش
لابیشنیها: با لابه کردن، با التماس کردن، ملتمسانه
لابَگ: لابه کننده؛ لابه، ابزاری برای لابه کردن
لابَک: لابَگ
لابینَک: لابینَگ
لابینَگ: ابزاری برای لابه کردن
پَدیشلاب: ابزاری برای لابه کردن
لابیدَک: لابیدَگ
لابیدَگ: لابه کرده: لابه کرده شده، التماس شده
لافت: لابه کرد؛ لابیدَگ
لافتَک: لافتَگ
لافتَگ: لابیدَک

التماس کردن
از و چز کردن ، کشتیار کسی شدن