لائیک

پیشنهاد کاربران

لائیسم و سکولاریسم:
- لائیسم گامی فراتر از سکولاریسم است؛ زیرا سکولاریسم دین را امری شخصی می داند ولی لائیسم آن را انکار می کند.
- در سکولاریسم، افراد مذهبی می توانند تشکیلات مذهبی ـ سیاسی داشته باشند؛ ولی نه برای کارهای سیاسی؛ به این معنی که قصدشان شرکت در دولت برای پیاده کردن قوانین دینی نباشد؛ بلکه بخواهند با آگاهی بخشی، از احزابی پشتیبانی کنند که آنان را برای خدمت به جامعه بهتر می - دانند؛ ولی نمی توانند سازمان های سیاسی ـ مذهبی داشته باشند؛ چون تشکیلات مذهبی ـ سیاسی را نمی توان ضد سکولاریسم تلقی کرد و ایجاد آنها را در قانون اساسی رژیم سکولار ممنوع کرد؛ ولی در حکومت لائیسم، هر گونه فعالیت های مذهبی با هر نامی ممنوع است و لائیسم، تشکیلات مذهبی ـ سیاسی را ضد لائیسم می داند.
...
[مشاهده متن کامل]

- در سکولاریسم، نمی توان کسی را به خاطر مذهبی بودن از دستیابی به مقام دولتی بازداشت؛ به شرط آنکه آن شخص، مجری قوانین سکولار باشد؛ ولی لائیسم افراد مذهبی را در جایگاه های دولتی نمی پذیرد؛ زیرا معتقد است اگر دینداران در کارهای دولتی باشند، می کوشند از آن جایگاه ها برای تبلیغ دین بهره برداری کنند.
- سکولاریسم به جدایی دولت از مذهب معتقد است و لائیسم به جدایی مذهب از سیاست؛ زیرا به باور سکولاریسم، جدایی مذهب از سیاست باعث ارتجاعی شدن افراد مذهبی می شود. نمونه ی این بینش سکولاریسم در قانون اساسی آمریکا ( ایالت نیویورک ) که در سال 1777به تصویب رسیده چنین است:
بند 39 ـ کشیش های انجیلی به خاطر حرفه ی خود، به خدمت خدا و نگهبانی از روح وقف هستند؛ و نبایستی از وظایف مهم نقش خود منحرف شوند؛ بنابراین هیچ کشیش انجیلی یا کشیش دینومینیشنdenomination دیگری، نبایستی هیچ گاه، از حالا به بعد، تحت هر عنوانی یا تفسیری، حائز شرایط یا قادر به دستیابی به مقام اداری یا نظامی در این ایالت قلمداد شود.
در قانون اساسی کارولینای شمالی که در سال 1776 به تصویب رسیده نیز سند محکمی برای جلوگیری از ورود روحانیت به حکومت است:
بند 31 ـ هیچ کشیش مسیحی تا زمانی که مسولیت های روحانی خود را انجام می دهد، نبایستی بتواند به عضویت سنا یا مجلس عوام و یا هر سازمان دولتی دیگری در آید.
به باور سکولاریسم، جدایی مذهب از سیاست به جای جدایی مذهب از دولت، می تواند دینداران را وادار کند تا با نیرنگ و با ظاهری لائیسم وارد دولت شوند یا مقامات اداری و نظامی را عهده دار شوند؛ و این خود مسأله ی بزرگ تری برای سکولاریسم است و در تضاد آشکار با جدایی مذهب از دولت است.
- سکولاریسم مخالف جلوگیری مردم برای شرکت در احزاب مذهبی ـ سیاسی است؛ و به جای آن مردم را تشویق می کند که جدا از مذهب خود، در هر حزب سیاسی که به خواسته های سیاسی آنها نزدیک است، شرکت کنند؛ زیرا احزاب سیاسی برای اهداف سیاسی است و نه تشکیلات مذهبی. البته به شرط آنکه آن احزاب سیاسی سعی نکنند جدایی مذهب از دولت را از بین ببرند؛ ولی لائیسم هم مردم را تشویق می کند که از دین خود دست بردارند و هم می کوشد تا از حضور آنان در احزاب سیاسی جلوگیری کند.
- در سکولاریسم، دین در جایگاه شخصی افراد قرار می گیرد و فقط از دولت جدا می گردد و دخالتی در سیستم تصمیم گیری و تصمیم سازی سازمان حکومتی ندارد؛ ولی در لائیسم نه تنها از ساختار حکومتی حذف می شود، بلکه با نهادهای مذهبی جامعه نیز برخورد نیز می شود؛ یعنی اساس باورهای دینی در مقابل علم و عقل قرار می گیرند و حتی آن بخش از دین که بتواند با علم و عقل بشری حاکم بر جامعه سازگار باشد، چون بنیادی آسمانی دارد، پذیرفته نخواهد بود.
- لائیسم بر کاستن ایمان دینی مردم و ریشه کن کردن خداپرستی و تقدس از دل مردم تأکید دارد و برای آن گام بر می دارد؛ ولی سکولاریسم در این مورد هزینه نمی کند و معتقد است دولت سکولار باید به عقاید مردم احترام بگذارد.
- موضوع سکولاریسم، مذهب زدایی نیست؛ گسترش نهادها و اندیشه های شهروندی است که دموکراسی غربی یکی از بزرگ ترین سنگرهای آن است. روشنفکران سکولار و مذهبیون منتقد به خرافات حق دارند و باید به نقد واپسگرایی در حوزه ی فقاهت و شریعت و آموزش های دینی به پردازند؛ اما باید این نقد را از حوزه ی سیاست و کشورداری به دور نگاه دارند؛ ولی لائیسم بر این باور است که یگانه راه دموکراسی و پیشرفت جامعه، پالایش جامعه از دین و باورهای واپسگرایانه و آزادی در نقد آنهاست.
- دولت سکولار نه تنها در کارهای دینی و نهادهای دینی که به نوبه ی خود مستقل از دولت عمل
می کنند، هیچ دخالتی نمی کند، بلکه دین دولتی یا نهاد دینی رسمی با وزارت خانه و غیره نمی سازد. البته هیچ کمکی هم به این نهادها نمی کند و آنان را در برابر هجوم تخریب گران دین به حال خود می گذارد و معتقد است هر دینی که قابلیت داشته باشد، و بتواند به نیازهای روز مردم پاسخ دهد، می تواند از خود پاسداری کند. از این رو دولت سکولار نهادهای دینی را تابع خود نمی کند و یا تحت قیمومت خود قرار نمی دهد؛ ولی دولت لائیسم می کوشد نهادهای دینی را تضعیف و نابود سازد.
- حکومت سکولار نهادهای دینی را تا آن جا که قصد وارد کردن قوانین دینی در جامعه را نداشته باشند، به عنوان شریک کاری می پذیرد و از آنان برای پیشبرد اهداف خود سود می برد؛ ولی لائیک هرگونه همکاری با نهادهای دینی را رد می کند؛ چون این همکاری را به عنوان مشروعیت بخشیدن به آنها تلقی می کند.
- آن جا که دین سالاری مقتدری حکم فرماست، ( مانند مسیحیت قرون وسطی ) ، آن جا که تحول و اصلاح دین به سوی خروج از سلطه ی دین یا غایب است و یا بسیار کند پیش می رود، لائیسیته به مثابه ی برنامه و راه کار سیاسی، از شفافیت، صراحت و اصولیت بیش تری ( نسبت به سکولاریسم ) برخوردار است؛ زیرا لائیسم به اقدام سیاسی یک جانبه ی دولت در تعیین و تبیین مناسباتش با دین و روحانیت معتقد است. از این رو می تواند به عنوان برنامه ی سیاسی مشخصی طرح شود. در حالی که سکولاریسم ( در یکی از معناهای اصلی آن ) ناظر بر دگردیسی توأم جامعه، دولت و دین به لحاظ فرهنگی، فکری، اجتماعی، سیاسی و حقوقی. . . است. تحول تدریجی به سوی الزامات زمان، به سوی کاهش و پایان نقش مقتدر و مسلط دین بر جامعه در همه ی عرصه ها از جمله ( و نه تنها ) در عرصه ی سیاست و دولت می باشد. از این منظر، سکولاریسم تقلیل پذیر به اقدام سیاسی مشخصی نیست. سکولاریسم نمی تواند برنامه ی سیاسی یک سازمان یا جریان سیاسی باشد؛ اما لائیسم می تواند.
نقطه ی مشترک سکولاریسم و لائیسم
- بر پایه لائیسم و سکولاریسم، نهادهای اجتماعی و وظایف مدنی، بویژه وظایف قضایی و آموزشی نباید به روحانیون واگذار شود؛ و در قانون اساسی نباید هیچ یک از مذاهب موجود را به عنوان مذهب رسمی شناخت. از این رو، دولت هیچ دینی را به رسمیت نمی شناسد و با این کار، نظام، دولت و به طور کلی بخش عمومی ( دولتی ) ، عاری از هر گونه نماد دینی است. بنابراین، نه خود هویت دینی دارد و نه برای مردم هویت دینی تعیین و تبیین می کند. همچنین، هیچ یک از قوانین دینی نباید در جامعه پیاده شود و تنها قوانینی قابل اجراست که انسان ها را تنها به چشم انسان بودن می نگرد نه اینکه چه باوری دارند.
- در حکومت های سکولار و لائیسم، دولت با همه ی شهروندان، جدای از تعلقات دینی یا غیر
دینی شان، یکسان برخورد می کند. به بیان دیگر، دولت برای دین یا مذهبی و یا برای باورمندان به دین یا مذهبی، امتیاز ویژه ای قائل نمی شود؛ زیرا در رفتار خود، توجهی به احکام و قوانین دینی نمی کند. به این معنا که سیاست ها و قوانین کشوری یا ملی، مستقل از اینکه با احکام و قوانین مذهبی مغایرت داشته باشند یا نه، تعیین و تبیین می شود.
- بر پایه بینش سکولاریسم و لائیسم، دولت مشروعیت خود را از دین، مذهب و یا نهاد دینی
نمی گیرد. در دولت های سکولار و لائیک، چیزی به نام اوقاف و نذورات وجود ندارد؛ و آنچه برای کارهای دینی وقف یا نذر می شود، جزء اموال عمومی به شمار می رود و نهادهای دینی مالکیتی بر آنها ندارند. برای نمونه می توان از انتقال یا فروش املاک کلیسای کاتولیک به شاهزادگان آلمانی که در سده های 18 و 19 روی به مذهب پروتستانتیسم آوردند، نام برد. جنبه ی دیگر، تبدیل اماکن دینی مانند مسجد، حسینیه، کلیسا و. . . به نهاد سکولار چون بیمارستان، آسایشگاه سالمندان، تیمارستان و. . . است.
- در دولت های سکولار و لائیک، عالمان دینی فرقی با دیگران ندارند و دلیلی برای رعایت احترام آنها نیست؛ همچنین چیزی به نام مقدسات وجود ندارد و توهین به آنها کیفری در پی ندارد.
1 - Seelye Franck ( Preface to Islam in the modern world. Edited by Dorothea Washington: Middle East Institute 1951.
2 - www. edu. gov. mb. ca. Document Intitule Fondements du Cadre commun des resultants d’apprenti en sciences humaines

سخنرانان ذیصلاح لائیسیته را جدا از سکولار بیان می کنند، و لائیسیته را تفسیر به آموزش می کنند لائیسیته می گوید چگونه اندیشیدن را به من بیاموز
به اجتماع یا فرهنگ غالبی گفته میشود که در آن نهادهای سیاسی و دولتی تصمیمات و سیاست های کلان شان بدون توجه به محدودیت های دینی و مذهبی و صرفا درجهت رفاه بهتر و بیش از پیش شهروندان اتخاذ شود و همیچنین دین
...
[مشاهده متن کامل]
یا مذهب رایج کشورش را از فعالیت اجتماعی مانع نشود تا زمانی که اثرات منفی برروی رفاه شهروندان ایجاد نکند

فردی که به اساس و مبنای "لائیسیته" اعتقاد دارد. به "لائیسیته" رجوع شود. . .
به کسی یا اجتماعی گفته می شود که پیرو اصل لائیسیته باشد به این معنی که وجود دین را برای تعالی فردی/اجتماعی یک ملت لازم نشناخته و فقط با تکیه بر آزادی عقیده و بیان در پناه قانون به حراست و دفاع از امنیت و آینده ی مردم بپردازد و دین و مسلک تقدس را از زندگی اجتماعی مردم خارج نگاه دارد. البته این امر منوط بر ضدیت با دینداری نیست ، فقط از دین و تقدس
گرایی وقعی برای هیچ امتیاز یا ارزش ویژه نمی بیند.

بپرس