رعد را ابر گفته اینش کفش
وقت این لاف نیست هرزه ملای.
انوری.
آن خبیث از شیخ می لائید ژاژکژ نگر باشد همیشه عقل کاژ.
مولوی.
رجوع به ژاژ لائیدن شود. || نالیدن. ( برهان ). ناله کردن. فریاد کردن سگ. پارس کردن. وغ وغ کردن. هاف هاف کردن : نیارد روی شیر شرزه دیدن هیچ سگ هرگز
به بانگ شیر نرلیکن ز راه دور سگ لاید.
لامعی.
پنجه در صید برده ضیغم راچه تفاوت کند که سگ لاید.
سعدی.
- امثال :سگ لاید و کاروان گذرد.