قیود

/qoyud/

لغت نامه دهخدا

قیود. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( شرح قاموس ). رجوع به قید شود.

فرهنگ فارسی

جمع قید
( اسم ) جمع قید .

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قید.

فرهنگ عمید

= قید

فارسی به عربی

بنود

پیشنهاد کاربران

the shackles of something
the limits put on your freedom and happiness by something, especially a particular form of government – used to show disapproval
I had always enjoyed being in situations where I was free of the shackles of contrived good looks
قوانین و شرایط
بندها
عهد ها
وضعیت، شرایط ، اتفاقها، اوضاع، قید
اتفاقات، اوضاع، شرایط، وضعیت،
شرایط، محدودیتها ، قید و بندها ، عوارض
شرایط

بپرس