قینه

لغت نامه دهخدا

( قینة ) قینة. [ ق َ ن َ] ( ع اِ ) داه سرودگوی یا عام است. ( منتهی الارب ). و ابوعمره گوید هر بنده را عرب قین و هر کنیز را قینه خواند. کنیز و خواننده و گویند کنیز خواننده باشد یانباشد. ( از اقرب الموارد ). || کون یا مهره پشت نزدیک کون یا مابین هر دو سرین یا مغاکچه ای که آنجاست. || و از اسب ، گوی است مابین اسفل سرین که متصل ران است و در آن جای است گوی. || زن مشاطه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

قینة. [ ق َی ْ ی ِ ن َ ] ( اِخ ) دهی است به دمشق و در قدیم مقابل باب صغیر بودو در این روزها بستانها و باغهاست. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دهی است بدمشق و در قدیم مقابل باب صغیر بود و در این روزها بستانها و باغهاست .

فرهنگ عمید

۱. کنیز.
۲. خُنیاگر.
۳. آرایشگر.

پیشنهاد کاربران

بپرس