قین
لغت نامه دهخدا
قین. [ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) شکنجه. عذاب. ( فرهنگ فارسی معین ) : هر کس را از محل اختفاء بیرون میکشیدند، بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشانیدند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آراء ص 413 ).
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) آب و زمینی است از فزاره. در اینجا واقعه ای مشهور در زمان عبدالملک بن مروان اتفاق افتاد. رجوع به معجم البلدان شود.
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است در عثَّر در یمن. ( از معجم البلدان ). دهی است به یمن از جمله قراء عُثَّر. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
دهی است در عثر در یمن
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
کون؛ نشیمن؛ باسن
پیشنهاد کاربران
واژه قین ( ترکی ، اِ ) شکنجه. عذاب. ( فرهنگ فارسی معین ) : هر کس را از محل اختفاء بیرون میکشیدند، بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشانیدند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آراء ص 413 ) .
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) آب و زمینی است از فزاره. در اینجا واقعه ای مشهور در زمان عبدالملک بن مروان اتفاق افتاد. رجوع به معجم البلدان شود.
... [مشاهده متن کامل]
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است در عثَّر در یمن. ( از معجم البلدان ) . دهی است به یمن از جمله قراء عُثَّر. ( منتهی الارب ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) آب و زمینی است از فزاره. در اینجا واقعه ای مشهور در زمان عبدالملک بن مروان اتفاق افتاد. رجوع به معجم البلدان شود.
... [مشاهده متن کامل]
قین. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است در عثَّر در یمن. ( از معجم البلدان ) . دهی است به یمن از جمله قراء عُثَّر. ( منتهی الارب ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
قین. [ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) شکنجه. عذاب. ( فرهنگ فارسی معین ) : هر کس را از محل اختفاء بیرون میکشیدند، بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشانیدند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آراء ص 413 ) .
قین. [ق َ / ق ِ ] ( ترکی ، اِ ) شکنجه. عذاب. ( فرهنگ فارسی معین ) : هر کس را از محل اختفاء بیرون میکشیدند، بعد از قین و شکنجه و اخذ مال همان شربت شهادت می چشانیدند. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آراء ص 413 ) .
ادامه مطلبم
ادامه مطلبم
قِیین در ترکی به معنای برادر و خواهر همسر و شوهر هست
قین یعنی شکنجه ، سرزنش در زبان ترکی
قین یعنی شکنجه ، سرزنش در زبان ترکی
به کُردی جنوبی و مرکزی: یعنی کینه و نفرت به دل گرفتن
واژه قین
معادل ابجد 160
تعداد حروف3
تلفظ [Qin]
ترکیب ] ( مصدر متعدی ) [[پهلوی: Qin]]
مختصات ( قَ یا ق ) [ تر. ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 160
تعداد حروف3
تلفظ [Qin]
ترکیب ] ( مصدر متعدی ) [[پهلوی: Qin]]
مختصات ( قَ یا ق ) [ تر. ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
سوراخ کون است . مقعد
با نشیمنگاه و باسن و. . . . فرق داره ضمنا متعلق به بیشتر گویش های فارسی است از حمله گویش فارسی و گویش لری است
با نشیمنگاه و باسن و. . . . فرق داره ضمنا متعلق به بیشتر گویش های فارسی است از حمله گویش فارسی و گویش لری است
همون باسن مبارکه
در لهجه دزفولی اما با تلفظی بین ت وق به معنای نشیمنگاه است
قین در کوردی به معنای کینه است
قینم لی هه لگرتووه:ازش کینه دارم
قینم لی هه لگرتووه:ازش کینه دارم
قین در اورامی
به مانای بدم میاید از تو
بدم میاد ازش
به مانای بدم میاید از تو
بدم میاد ازش
به معنی باسن است
انتها، ته، آخر
تاقین اش باتو هستم
تاآخرش باتو هستم
تاقین اش باتو هستم
تاآخرش باتو هستم
در برخی گویش ها همچون لری به معنای باسن است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)