دیکشنری
مترجم
بپرس
قیمه کردن
معنی انگلیسی
:
to mince
,
to hash
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
قیمه کردن. [ ق َ / ق ِ م َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریز کردن. خرد کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ریز کردن خرد کردن ( گوشت و جز آن را ) .
مترادف ها
mince
(فعل)
خرد کردن، ریز ریز کردن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن
فارسی به عربی
لحم مفروم
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها