قیمه قیمه کردن


برابر پارسی: خرد کردن، ریز کردن

لغت نامه دهخدا

قیمه قیمه کردن. [ ق َ م َ ق َ م َ / ق ِ م ِ ق ِ م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریزریز کردن. خردخرد کردن چیزی را ( گوشت و جز آن ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
نمیدهد دل روشن ز دست همواری
برنگ کچکرش از تیغ قیمه قیمه کنند.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| کسی یا چیزی را له و لورده کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || سخت زخم زدن. سخت مجروح کردن ( چاقوکشان در مقام تهدید بحریف خود گویند: قیمه قیمه ات میکنم ). ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ریز ریز کردن خرد خرد کردن چیزی را ( گوشت و جز آن را ) : نمی دهد دل روشن ز دست همواری برنگ کچکرش از تیغ قیمه قیمه کنند . ( محسن تاثیر بها آنند ) ۲ - کسی را له و لورده کردن ۳ - سخت زخم زدن سخت مجروح کردن ( چاقو کشان در مقام تهدید بحریف خود گویند قیمه قیمه ات می کنم )

فرهنگ معین

( ~ . ~ . کَ دَ ) [ تر - فا . ] (مص م . ) ریز ریز کردن ، تکه تکه کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس