قیمق

لغت نامه دهخدا

قیمق. [ ق َ م َ ] ( ترکی ، اِ ) روغن که برروی شیر جوشیده بندد. رجوع به قیماق و قیماغ شود.

پیشنهاد کاربران

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین شیری که از گاو یا گوسفند پس از زاییدن دوشند و غلظتی
...
[مشاهده متن کامل]
دارد. کال. || شیری که بخودی خود و بدون دوشیدن از پستان بچکد. ( از انجمن آرا ) ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) .

بپرس