قیماس

لغت نامه دهخدا

قیماس. [ ق ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، سکنه آن 580 تن. آب آن از رودخانه مرک. محصول آن غلات ، حبوب ، لبنیات ، میوه جات ، صیفی و توتون. شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و در تابستان از راه رباط و دوکوشکان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

پیشنهاد کاربران

اسم من قیماس است چند بار میخاستم اسمم رو عوض کنم که بزرگان خوانواده مخالف بودن
من اسمم قیماس است چند بار میخاستم اسمم رو عوض کنم که بزرگان خوانواده مخالف بودن
قیماس نام یکی از بزرگان شاه مظفر بن محمد مبارز از مرکز دارالامان ایج
به قیماس گفت آن سخن شهریار
که خلعت بیارای و آنگه بیار
به دیبای چینی به زرین قلم
دو اسب گران مایه با یک علم
یکی ترک رویین به زرین کلاه
کنیزک بیاور یکی همچو ماه
( کتاب صاحب صفحه 271بیت هفدهم به بعد )
در زبان لری بختیاری نامی شبیه این است
کیماس:کی طهماسب . کا طهماسب. کاماسب
از همه کرمانشاهی ها تقاضا دارم به این روستای زیبا دیدن کنن

بپرس