قیم
/qayyem/
مترادف قیم: سرپرست، وصی، وکیل، ولی، راست
برابر پارسی: سرپرست، استور
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- قیم المراءة؛ زوج المراءة. ( اقرب الموارد ). || پادشاه. || رئیس. ( ناظم الاطباء ). || راست. معتدل. ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). راست و درست. ( ناظم الاطباء ): دین قیم.
قیم. [ ق ُی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قائم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به قائم شود.
قیم. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ قَومة. ( منتهی الارب ). رجوع به قومة شود. || ج ِ قیمة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). قیمت ها و ارزش ها. رجوع به قیمة شود. || ج ِ قامة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قامة شود.
قیم. [ ق َی ْ ی ِ ] ( اِخ ) لقب علی مردانخان بختیاری است. پس از مرگ نادرشاه ، علی مردانخان بختیاری به لقب قیم [ 1161 تا 1163 هَ. ق. ] ملقب گشت. ( سکه های شاهان ایران تألیف استوارت پول چ 1887 صص 53 - 55 و سازمان اداری حکومت صفوی حاشیه ص 82 ) ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع قیمت ( قیمه ) قیمتها ارزشها .
لقب علی مردانخان بختیاری است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] متولی امر و عهده دار آن.
۳. [قدیمی] متولی وقف.
۴. (صفت ) [قدیمی] راست و معتدل.
= قیمت
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] قیم (اسامی و اوصاف قرآن). یکی از اوصاف قرآن «قیّم» به معنای استوار و مستقیم است.
«الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا × قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ...»؛ ستایش خدایی را که این کتاب (آسمانی) را بر بنده خود فروفرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد؛ (کتابی) راست و درست، تا (گناهکاران را) از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد. (سوره کهف/1-2)
در این آیه «قیّماً» صفت «الکتاب» است و با فاصله آمده و در اصل «نزل علی عبده الکتاب قیّماً» بوده است. علامه طباطبایی می فرماید: چون قرآن مشتمل بر دین قیّم است - دینی که مصالح دنیوی و اخروی انسان را تأمین کرده است؛ چنان که خود می گوید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ»؛ (سوره روم/43) - آن را به صفت «قیّم» وصف کرده اند.
برخی گفته اند قرآن را «قیّم» گفته اند؛ چون مستقیم و معتدل است و هیچ گونه افراط و تفریط، اختلاف، تناقض، تفاوت و کژی در آن وجود ندارد.
«الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا × قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ...»؛ ستایش خدایی را که این کتاب (آسمانی) را بر بنده خود فروفرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد؛ (کتابی) راست و درست، تا (گناهکاران را) از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد. (سوره کهف/1-2)
در این آیه «قیّماً» صفت «الکتاب» است و با فاصله آمده و در اصل «نزل علی عبده الکتاب قیّماً» بوده است. علامه طباطبایی می فرماید: چون قرآن مشتمل بر دین قیّم است - دینی که مصالح دنیوی و اخروی انسان را تأمین کرده است؛ چنان که خود می گوید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ»؛ (سوره روم/43) - آن را به صفت «قیّم» وصف کرده اند.
برخی گفته اند قرآن را «قیّم» گفته اند؛ چون مستقیم و معتدل است و هیچ گونه افراط و تفریط، اختلاف، تناقض، تفاوت و کژی در آن وجود ندارد.
wikiahlb: قیّم_(اسامی_و_اوصاف_قرآن)
دانشنامه آزاد فارسی
قَیّم
رجوع شود به:قیمومت
رجوع شود به:قیمومت
wikijoo: قیم
مترادف ها
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار
پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان
قیم
وصی، قیم، مامور اجرا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





قدیم:کیسه کش حمام مترادف با دلاک.
جدید:سرپرست.
جدید:سرپرست.
قیم : کسی که قایم به امری است یعنی به کار کسی قیام می کند سرپرست را از این جهت قیم که امور مولی علی قیام می کند در قدیم خدمتکار را نیز قیم می گفتند چون مخدوم خود قیام می نمود
کسی که سرپرستی کسی را بر عهده می گیرد.
کلمه ( قیم ) به معنای آن کسی است که مسؤ ول قیام به امر شخصی دیگر است ، و کلمه ( قوام ) و نیز ( قیام ) مبالغه در همین قیام است .
قدیم: کیسه کش حمام
جدید: سرپرست
جدید: سرپرست
قیم. [ ق َی ْ ی ِ ]/qayyem/
به تکیه گاه نهال یا درخت برای راست ایستادن و محافظت از آن قیم می گویند.
به تکیه گاه نهال یا درخت برای راست ایستادن و محافظت از آن قیم می گویند.
معنای قدیم: کیسه کش حمام
معنای جدید: سرپرست
معنای جدید: سرپرست
ارزشمند
( با ی کشیده ) شکوه , آرزوی انتقام, قیم تو قنجی کند = دلت خنک شود , آرزوی انتقام گیری ات فروکش کند