لغت نامه دهخدا
ز بیم دشمنیم ای رقیب فارغ باش
که مهر او به دلم جای کین کس نگذاشت.
ای قدم ننهاده هرگز از دل تنگم برون
حیرتی دارم که چون در هر دلی جا کرده ای.
جز عهد دل آزاری عشاق که بستی
یک عهد نبستی که همان دم نشکستی.
( از آتشکده آذر چ شهیدی ص 298 ).و در مجمع الخواص آمده : قیدی شیرازی خودپسند و آلفته غریبی است و علاوه بر اشعار مذکور این اشعار از اوآرد:
متاع شکوه بسیار است عاشق را همان بهتر
که جز درروز بازار قیامت بار نگشاید.
کدام مرهم لطف از تو بر دل است مرا
که جانگدازتر از داغهای حسرت نیست.
سبب خنده آن لب شده تا گریه من
قطره اشک بصد خون جگر می طلبم.
رجوع به مجمع الخواص ص 282 شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
قیدی، ظرف، معین فعل، عبارت قیدی
قیدی، ظرفی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
قِیدی: [دستورِ زبان] بَستواژەای