قیدها در زبان پارسی

پیشنهاد کاربران

درود به سرور فرتاش استاد بزرگوار
در پیام شماره ۲ که گفته اید [ ( همراهیِ "به" با " صفت. - ی/ - گی = نام" ) ]
من گمان می کنم برای بند ( قید ) سازی با واژه ی "به"، این واژه در همراهی با بنواژآور ( حاصل مصدر ) ، بند می سازد پس همه نمونه هایی که شما آورده اید ازجمله زیبایی، آهستگی و. . . ، اینها همگی بنواژآور هستند و همانگونه که می دانید شیوه ی ساخت بنواژآور اینگونه است:
...
[مشاهده متن کامل]

زاب ( صفت ) - پسوند[ی] مانند:
زیبای ( زاب کناکی ) - ی= زیبایی
آهسته ( زاب کنیکی ) - ی= آهستگی [دگرگشت اِ پایانی به گ]
همانا آهستگ بوده با گرفتن پسوند، آهستگی شده است.
اینک به همین شیوه بندواژهای دیگری مانند [به دانایی، به پوشیدگی و. . ] می تواند ساخته شود.

پیامِ شماره 3:
در زبانِ پارسیِ میانه، چنانکه در پَسگشتِ زیر آمده، " - وار" پسوندِ قیدساز بوده است که هم از صفتها و هم از نامها ساخته می شده است.
نمونه ی "نامواژه" به همراهِ پسوندِ " - وار" در زبانِ پارسیِ میانه : "خَوَدای وار" که این واژه همان "خُدا ( ی ) وار، خُداوار" در پارسیِ نو است.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه "صفت" به همراهِ پسوندِ " - وار" در زبانِ پارسیِ میانه: "سَزآگوار = سَزآگ ( صفت ) . - وار ( پسوندِ قیدساز ) " که این واژه همان "سزاوار" در پارسیِ نو است که از صفتِ کُناکیِ "سزا" و پسوندِ " - وار" ساخته شده است. ( پَس، به گمانم، واژه یِ "سزاوارانه" واژه ای نادرست در پارسیِ نو است و نیازی به افزودنِ پسوندِ " - آنه" نمی باشد. )
. . . . . . .
همین ساختواژه یِ "سزاگوار/سزاوار"، به آسانی می تواند خواسته یِ "قیدیِ" ما را در بسیاری جاها برآورده کند. ازاینرو، من چنانکه در زیرواژه یِ "فعل های ناتنی در زبان پارسی میانه" آورده ام، این روشِ ساخت را به دیگرفعلهای "ناتنی" نیز می گسترانم؛ پس داریم:
1 - سزیدن ( سزاوار )
2 - بایستن ( بایاوار )
3 - شایستن ( شایاوار )
4 - سهستن ( سهاوار )
5 - توانستن ( تواناوار )
. . . . .
و سپس این روشِ ساخت را به دیگر فعل ها در زبانِ پارسی:
نمونه:
پایستن ( پایاوار ) . . . . به معنایِ "مداوم، به طور مداوم"
دیدن ( بیناوار )
گذشتن ( گذراوار )
ماندن ( ماناوار )
دیسیدن/دیستن ( دیساوار:formally )
داشتن/داراوار
دادن/دهاوار
و بسیاری دیگر .
. . . . .
پرسش: درباره یِ فعلهایی همچون "واردَن، اُزواردن" که بُن کُنونی یا بخشی از بُن کُنونیِ آنها "وار - " است، چه می اندیشید؟
اگر از یک آلمانی چنین پرسشی کنید، او پاسخ خواهد داد: من واژه یِ "واراوار، اُزواراوار و. . . " را بکار می برم؛ چراکه وی دیساوار ( = به طور فرمال ) به زبان می نگرد. نمونه ای از دستورِ زبانِ آلمانی می آورم تا رویکردِ گویشورانِ این زبان را در این باره ببینیم:
در آلمانی پیشوندی به نامِ " - zu" داریم ( مانند:hinzunehmen ) و پاره گزاره هایی به ریختِ ". . . , . . . um. . . . zu" برایِ بازنماییِ "برای اینکه، تا"؛ اکنون اگر گویشورِ آلمانی بخواهد فعلِ "hinzunehmen" را در این پاره گزاره همراه کند، خواهد گفت:
. . . . , um. . . hinzuzunehmen ( چنانکه پیداست، هر دو تا "zu" در گزاره بی کم و کاست آورده شده اند. )
ولی، به هرروی، شما روشهایِ قیدسازیِ دیگری نیز در زبانِ پارسی دارید که می توانید در اینجا از آنها بهره بگیرید. ولی، به گمانم، اگر نگریزی، بهتر باشد.
. . . . . . . .
پَسگشت:
روبرگِ263 از نبیگ "زبانهای ایرانی" ( گرنوت ویندفر )

قیدها در زبان پارسی
پیامِ شماره 2:
قیدهایی که با واژه یِ "به" ساخته می شوند:
این قیدها به فراوانی در زبانِ پارسیِ میانه بکار می روند و ما هم اینک نیز آنها را بکار می بریم و به دسته هایِ زیر فروبخشیده می شوند:
1. 1 - ( همراهیِ "به" با " صفت. - ی/ - گی = نام" )
...
[مشاهده متن کامل]

بمانندِ " به زیبایی، به نیکی، به فراوانی، به خوبی، به روشنی، به درستی، به سختی، به آهستگی و. . .
نکته: به روشِ ساختِ قیدهایِ "به زیبایی" و "به آهستگی" نیک بنگرید؛ یکمی از "بُن کُنونی" به همراهِ پسوندگانِ " - آیی" ساخته شده است و دیگری از "بُن گذشته" به همراهِ پسوندِ " - گی" ساخته شده است. این دو نمونه، ساختواژه ای را پیشِ رویِ ما می گذارند تا بتوانیم قیدهایی را بدین سان بسازیم.
1. 2 - ( همراهی "به" با "نامها"یی که از دسته 1. 1 نیستند )
بمانندِ " به ترتیب ( در پارسیِ میانه: pa rasn/ در پارسیِ نو: به رَشن/به رَزَن ) " و. . .
1. 3 - همچنین: ( به خودیِ خود )

پیامِ شماره 1:
یکی از پسوندهای قیدساز در زبانِ پارسیِ میانه، پسوند "īhā - " بوده است؛ که ما در واژه ای مانند " تنها" نیز آن را داریم.