قیاسی

/qiyAsi/

معنی انگلیسی:
analogical, regular, deductive, a priori, analog, comparative

لغت نامه دهخدا

قیاسی. ( ص نسبی ) منسوب به قیاس. || برطبق قاعده. مقابل سماعی. حکم مطرد در همه افراد.و آن در مواردی است که ضابطه و قاعده کلی وجود داشته باشد و در افراد مشابه بحکم آن قاعده قیاس رود.
- تصحیح قیاسی ؛ به حدس و قرائن. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به قیاس آنچه از روی قیاس به دست آید مقابل استقرائی سماعی .

فرهنگ عمید

آنچه به حسب قیاس باشد، امری یا مطلبی که از روی قیاس استنباط شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{analogical} [باستان شناسی، زبان شناسی] مربوط به قیاس متـ . سامان گرا، سامان گرایانه

مترادف ها

abduction (اسم)
ربایش، سرقت، عمل ربودن، دورشدگی، دوری از مرکز بدن، قیاسی، قیاس

analog (اسم)
قیاسی، شباهت، شی قابل قیاس، لغت متشابه

comparability (اسم)
قیاسی، قابلیت قیاس، قابلیت مقایسه

categorical (صفت)
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط

analogical (صفت)
قیاسی، قابل قیاس، دارای وجه تشابه

syllogistic (صفت)
قیاسی، استدلالی

comparative (صفت)
قیاسی، تطبیقی، مقایسه ای، نسبی، تفضیلی، درجه تفضیلی

schematic (صفت)
قیاسی، نموداری، الگو وار

categoric (صفت)
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط

inductive (صفت)
استنتاجی، قیاسی

فارسی به عربی

اختطاف , حثی , مطلق

پیشنهاد کاربران

بپرس